Wednesday, May 19, 2010

عصر ایران

«عصر ایران» و تیراختور

می 18, 2010
۲۵ ارديبهشت 1389 تاریخینده عصر ایران خبر سایتیندا «تبريز و فوتبال و سیاست-در باب حمله به علي دايي» باشلیقلی بیر یازی یاییملانمیش. بو یازینی باشقا سایتلار دا کوپیالامیش، (اورمیه آینانیوز کیمی).
بو یازیدا دوغرولارلا یانلیشلیقلار بیر-بیرینه قاریشدیریلمیش. سونرا عصر ایران خبری سیلمیش(یارپاق بوشدور).
سیلینمیش یازینین متنی هله‌لیک Google Cashده وار. یازیدان پارچالار:
پیوند فوتبال و سیاست در تبریز با صعود تیم تراکتورسازی به لیگ برتر آغاز شد. تراکتورسازی در دوران پس از دوم خرداد نیز در لیگ یک فوتبال ایران حضور داشت…اما تراکتورسازی در آن زمان چنین حمایتی از مردم تبريز را در پشت سر خود نداشت…که چرا تراکتورسازی الان این گونه پرطرفدار است و تماشاگرانش این گونه پرشورند؟
در دوران اصلاحات، شهر تبریز هم جزو شهرهای تحول خواه بود. در حادثه 18 تیر، تبریز دستادست و دوشادوش تهران، حامی اصلاحات دموکراتیک بود.
پس از انتشار کاریکاتور…اعتراضات قومیتی شهر تبریز….علیرغم ناآرامی چند روزه در تبریز، تهران در کمال آرامش نظاره گر اعتراض تبریزی ها به کاریکاتور روزنامه دولت بودند. ظاهراً سکوت تهرانی ها…را باید نقطه آغاز جدایی سیاسی این دو شهر مهم ایران دانست.
در باب چرایی عدم مشارکت تبریز سرخ در جنبش سبز، دلایل متفاوتی می توان اقامه کرد اما یک دلیل هم این است که مردم تبریز کشمکش بر پا شده بر سر نتیجه انتخابات ریاست جمهوری را نهايتاً دعوای فارس ها با یکدیگر می دانند و هم از این رو ترجیح می دهند که انرژی خود را برای آینده ذخیره کنند.
در حال حاضر تراکتورسازی در ایران همان نقشی را ایفا می کند که بارسلونا در اسپانیا. گیرم اندکی کمرنگ تر.
رویکرد سیاسی – قومیتی تبریزی ها به فوتبال سبب می شود که فولادگستر هم برای آنها به تراکتورسازی دیگری تبدیل شود که هورا کشیدن برایش دلالت هایی کاملاً سیاسی – قومیتی دارد.
فضای فوتبال تبریز در شرایط کنونی، فضایی فارسستیز است. علی دایی نیز برای فوتبالدوستان “سیاسی شده” تبریز، چهره ای خائن است که به رغم آذر[بایجان]ی بودن، در تیم اول پایتخت در خدمت فارسی زبانان به سر می برد.
بازی سال آینده مس کرمان با تراکتورسازی تبریز، آبستن حوادثی از این دست و شاید هم بدتر از این باشد. بر مسئولین فدراسیون فوتبال است که از سر مصلحت اندیشی سیاسی، بیش از این با تماشاگران و تیم های تبریزی مماشات نکنند. آنان مجاز به مجازات متخلفانند. تردید و تعلل در اعمال این مجازات، شهر تبریز را آبستن حوادثی پر آه و افسوس در تاریخ فوتبال این کشور خواهد ساخت
یازینین تام متنی:

تبريز و فوتبال و سیاست
در باب حمله به علي دايي
عصر ايران ورزشي، هومان دورانديش - حمله یکی از تماشاگران تیم فولادگستر تبریز به علی دایی، اتفاق غریبی در فوتبال ایران است که جای تجزیه و تحلیل فراوان دارد. در این یاداشت می کوشیم این حادثه را به نسبت فوتبال و سیاست در شهر تبریز تحلیل کنیم.
پیوند فوتبال و سیاست در تبریز با صعود تیم تراکتورسازی به لیگ برتر آغاز شد. تراکتورسازی در دوران پس از دوم خرداد نیز در لیگ یک فوتبال ایران حضور داشت. این تیم در آن زمان هم تیم خوبی بود که با مربیگری واسیلی گوجا در مجموع عملکرد قابل قبولی در فوتبال ایران داشت.
اما تراکتورسازی در آن زمان چنین حمایتی از مردم تبريز را در پشت سر خود نداشت. سئوال اساسی این است که چرا تراکتورسازی الان این گونه پرطرفدار است و تماشاگرانش این گونه پرشورند؟
در دوران پیش از دوم خرداد فضای سیاسی جامعه ایران به گونه ای بود که مردم تنها می توانستند در جهت موافق سیاستهای رسمی " در صحنه " باشند. کسانی که مخالف سیاستهای رسمی بودند، ولو سیاست تعیین شده از سوی یک وزیر نه چندان برجسته، مجالی برای اعتراض نداشتند.
پس از دوم خرداد فضا به کلی عوض شد. طرفداران خاتمی به مناسبتهای مختلف در میتینگ های سیاسی شرکت می کردند و امید فراوانی داشتند که با کنشگری خود در عرصه سیاست، مطلوبات و مطالبات سیاسی – اجتماعی خود را محقق کنند.
هر چند که آن هشت سال به کام نیروهای اجتماعی تحول طلب تمام نشد، ولی مردم دریافتند که می توان خیلی چیزها را به سیاست پیوند زد. مثلاً آنها دریافتند که می توان پس از پیروزی ایران در برابر استرالیا یا آمریکا به خیابانها ریخت و شادی کرد و رفتارهایی خلاف هنجارهای رسمی از خود بروز داد. و یا دیدند که می توان به بهانه نتایج ضعیف تیم ملی در مسابقات راهیابی به جام جهانی ( 1380 )، سرخوردگی های خود را از ناکامی خاتمی و دولت اصلاحات، در خیابانها خالی کنند و اگر شعارهای سیاسی شان به جایی نرسیده است، ناکامی در ورزش را محملی سازند برای اعتراض به وضع موجود.
در دوران اصلاحات، شهر تبریز هم جزو شهرهای تحول خواه بود. در حادثه 18 تیر، تبریز دستادست و دوشادوش تهران، حامی اصلاحات دموکراتیک بود. اما با شکست اصلاحات خاتمی و فروکش کردن تب سیاسی سالهای نخست اصلاحات، تبریز هم در یاسی سیاسی فرورفت. امیدها بر باد رفته بود و آههای حسرت در فضا پراکنده بود.
پس از انتشار کاریکاتور جنجال برانگیز روزنامه ایران در سال 85، اعتراضات قومیتی شهر تبریز را فراگرفت. اما علیرغم ناآرامی چند روزه در تبریز، تهران در کمال آرامش نظاره گر اعتراض تبریزی ها به کاریکاتور روزنامه دولت بودند. ظاهراً سکوت تهرانی ها در قبال آن کاریکاتور و عدم همراهی شان با اعتراضات مردم تبریز به روزنامه دولت احمدی نژاد را باید نقطه آغاز جدایی سیاسی این دو شهر مهم ایران دانست.
باری در شرایطی که مردم ایران از تجربه دوران اصلاحات این نکته را آموخته بودند که می توان به " خیابان " آمد و علم اعتراض را برافراشت، دو حادثه ورزشی و سیاسی در جامعه ایران رخ داد. نخست تیم تراکتورسازی به لیگ برتر آمد و دوم، انتخابات ریاست جمهوری در ایران برگزار شد.
حادثه اول تبریزی ها را و حادثه دوم، تهرانی ها را به تکاپو انداخت. شور و اشتیاق گسترده مردم تبریز نسبت به تیم تراکتورسازی در حالی تنور لیگ برتر را گرم می کرد که مردم تهران در خیابانهای این شهر در اعتراض به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری، تنور سیاست را در این آب و خاک گرم کرده بودند.
اما تبریزی ها در سال 88 نه چنان بودند که در سال 78 رخ نموده بودند. آنها به رغم برحورداری از سنت اعتراضات سیاسی در تاریخ معاصر ایران ( عصر مشروطیت، انقلاب 57 و حادثه 18 تیر )، این بار در اعتراض به حوادث سیاسی به میدان نیامدند بلکه میدان ورزش را دستمایه ابراز وجود سیاسی غیرمستقسم ساختند.
این گونه کنشگری سیاسی برای آنها از دو جهت عقلانی است. نخست اینکه هزینه سنگینی در برندارد ( بلکه تا کنون هیچ هزینه ای نداشته است ) و دوم اینکه، سودش به جیب فارس های مرکزنشین نمی رود.
در باب چرایی عدم مشارکت تبریز سرخ در جنبش سبز، دلایل متفاوتی می توان اقامه کرد اما یک دلیل هم این است که مردم تبریز کشمکش بر پا شده بر سر نتیجه انتخابات ریاست جمهوری را نهايتاً دعوای فارس ها با یکدیگر می دانند و هم از این رو ترجیح می دهند که انرژی خود را برای آینده ذخیره کنند.
این انرژی فعلاً در میدان فوتبال و در حمایت از تیم تراکتورسازی صرف می شود. نحوه حمایت تبریزی ها از تیم تراکتورسازی، هر عاقلی را نسبت به خلوص فوتبالي این حمایت به تردید می اندازد.
پر بیراه نیست اگر بگوییم در حال حاضر تراکتورسازی در ایران همان نقشی را ایفا می کند که بارسلونا در اسپانیا. گیرم اندکی کمرنگ تر.
رویکرد سیاسی – قومیتی تبریزی ها به فوتبال سبب می شود که فولادگستر هم برای آنها به تراکتورسازی دیگری تبدیل شود که هورا کشیدن برایش دلالت هایی کاملاً سیاسی – قومیتی دارد.
در دهه 70 زمانی که پرسپولیس در تبریز با تراکتور سازی بازی می کرد، ورزشگاه در بهترین حالت به دو قسمت تقسیم می شد: پاره ای طرفدار پرسپولیس و پاره ای هم طرفدار تراکتورسازی. اما الان تیم گمنام و کمنام فولادگستر از حمایت اکثریت تبریزی ها در برابر تیم محبوب و باسابقه پرسپولیس برخوردار است. مگر فولادگستر در تاریخ فوتبال ایران چه کرده است که چنین پرطرفدار است؟ هیچ. فولادگستر تنها یک بهانه است و تراکتورسازی نیز در فقدان انگیزه های سیاسی، تیمی است با تماشاگرانی متوسط به لحاظ تعداد و تعدد.
شرایط سیاسی خاصی که در فوتبال تبریز پدید آمده است، فدراسیون فوتبال را به مماشات با تراکتورسازی تبریز واداشته است. آنها زمین بازی را ترک می کنند اما جریمه ای که شامل حالشان می شود، ناظران بی طرف را به خنده می اندازد. تماشاگران تراکتور در اعتراض به داور بازی اسکناس های دو هزار تومانی از جیبشان در می آورند اما فدراسیون فوتبال هیچ جریمه ای برای این تیم در نظر نمی گیرد.
این جمله احتمالاً بر خیلی از صاحب منصبان گران می آید ولی حقیقت این است که فضای فوتبال تبریز در شرایط کنونی، فضایی فارس¬ستیز است. علی دایی نیز برای فوتبالدوستان " سیاسی شده " تبریز، چهره ای خائن است که به رغم آذری بودن، در تیم اول پایتخت در خدمت فارسی زبانان به سر می برد.
دايي نه تنها به پرسپولیس تهران می رود بلکه بوضوح خود را پیش از هر چیز یک ایرانی می داند. پس از بازی رفت ایران و امارات، یکی از خبرنگاران عرب حاضر در کنفرانس مطبوعاتی، مغرور بودن دایی را به رخ او کشید و دایی هم در جواب او گفت: " من مغرور نیستم، ایرانی ام. "
دایی هر عیبی که داشته باشد، این حسن را دارد که با افراطی هایی که در دیار سردار ملی، فوتبال را دستمایه پیشبرد اغراض سیاسی خود کرده اند، همراه و همسو نیست و به آنها روی خوش نشان نمی دهد. این گونه است که او - ازنظر همان جماعت افرطي - مستحق هر گونه حمله است.
علی دایی به دلیل چند سال حضور اضافی در تیم ملی ( در دو سه سال آخر فوتبالش ) با افت محبوبیتی چشمگیر در ایران مواجه شد و یکی دو سال در اکثر ورزشگاههای ایران با بدترین توهین ها مواجه می شد. حتی زمانی که با پروین درپیچید، تماشاگران پرسپولیس تا سالها علیه او شعار می دادند. با این همه، دایی در تمام این سالها در هیچ ورزشگاهی مورد حمله فیزیکی قرار نگرفته بود.
چرا دایی باید در بین همزبانانش این گونه مورد حمله قرار گیرد؟ دلیلش همان چیزی است که در بالا گفته شد.
حمله به علی دایی زنگ خطری است برای فوتبال ایران. اگر فضای فوتبال در تبریز با سبک وسیاق کنونی پیش برود، در آینده باید در انتظار اتفاقات ناگوارتری در ورزشگاه این شهر باشیم.
می توان حدس زد که بازی سال آینده مس کرمان با تراکتورسازی تبریز، آبستن حوادثی از این دست و شاید هم بدتر از این باشد. بر مسئولین فدراسیون فوتبال است که از سر مصلحت اندیشی سیاسی، بیش از این با تماشاگران و تیم های تبریزی مماشات نکنند. آنان مجاز به مجازات متخلفانند. تردید و تعلل در اعمال این مجازات، شهر تبریز را آبستن حوادثی پر آه و افسوس در تاریخ فوتبال این کشور خواهد ساخت.

Tuesday, May 18, 2010

كندوان

کَندُوان، روستایی است در استان آذربایجان شرقی، دارای جاذبه‌های گردشگری به دلیل شکل خانه‌های آن که به مانند کندوی عسل در دل کوه کنده شده اند. عسل از مهم‌ترین سوغات این روستا است.
کندوان یکی از سه روستای صخره‌ای جهان است که این موجب جذابیت بی‌نظیر آن شده است. معماری روستای کندوان و جاری بودن زندگی مردم در قالب بافت قدیمی‌ آن یک استثنا در دنیا به حساب می‌آید. چرا که دیگر در ترکیه و آمریکا کسی در کاپادوکیه و داکوتا زندگی نمی‌کند. 
کندوان روستایی است بنا شده در صخره و تنها سازه این دهکده را سنگ‌ها تشکیل می‌دهند. خانه‌ها هرمی ‌شکل هستند و برای دام‌ها نیز حفره‌هایی در سنگ‌ها بنا شده است.




کندوان منطقه‌ای ییلاقی از رشته کوه‌های سهند است که مراتع سرسبزش عشایر زیادی را به آن جا می‌کشاند. 

چشمه آب معدنی کندوان نیز یکی از جاذبه‌های این روستای ۶ هزار ساله محسوب می‌شود. آب این چشمه با کمترین درصد سنگینی برای درمان بیماری‌های کلیوی بسیار مفید است.
پرفسور «دیوید رول» باستان‌شناس مشهور انگلیسی در سفر به ایران و کشف نخستین مسیر پستی دنیا، قدمت کندوان در این مسیر را یکی از استنادات خود برای نظریه فرود آدم _ یکجانشینی بشر غار نشین و زندگی اجتماعی انسان‌ها_ قرار داده است.
http://urmulutaymaz.blogspot.com

عيشرت خانيم وزيري

چوخ تاسف و تحصرله بو اوزوجي واقعه ني همشهريلريميزه چاتديرمالييق . من اوزوم بش ايل بو عاليم و وطن اوشاقلارينين اويرتيم و ايتيمينه چوخ چابالار صرف ادن خانيمين مدرسه سينده ايلك اوخولومو اوخويوب و بيتيرميشم . اورمونون وزيري ايبتيدايي مدرسه سي بو خانيمين مالكيتينديدي و او زامانلار ان يوكسك سويه ده اوز وظيفه لرينه عمل ادردي . عيشرت خانيم وزيري اورمونون ان قديم و ساييلي آييله لريندن بيرنده عمله گلميشدي و اوز حياتيندا بير كيمسه ايله ائولنمدي و تمامن اوزون خالقا عاييد بيلدي ، چوخ جيددي ، آمما اوشاقلارا شاييق بيريسيدي. بير آز زامان بوندان اونجه او مرحومه نين قارداشي جناب دوكتور كاظيم خان وزيري ده دونياسين دييشديرميشدي. بو ضاييعه ني بوتون همشهريلريمه و آزربايجان سورلره باش ساغليقي دييرم و آينا نيوزون بو ايرتيباط دا خبرين حضورلاريزا چاتديريرام. 


اختصاصی آینانیوز: بانو عشرت وزیری درگذشت
آموزش و پرورش و رسانه های آذربایجان غربی بی خبر از درگذشت یکی از مفاخر ارومیه خانم عشرت وزیری فرهنگی بازنشسته ارومیه ای درگذشت.
به گزارش آینانیوز، وزیری مالک یکی دو ساختمان معروف در ارومیه بود که به صورت ششدانگ آنها را در اختیار آموزش و پرورش قرار داده بود.
یکی از این ساختمانها ساختمان ابتدای خیابان کاشانی بود که سالها بعنوان مدیریت آموزش و پرورش ناحیه یک مورد استفاده قرار می گرفته و ظاهرا بنا بردرخواست مرحوم وزیری بعنوان مدرسه تغییر کاربری شده است.
همچنین زمین فعلی جنب سرپرستی بانک مسکن در خیابان کاشانی نیز بنابرشنیده ها از املاک اهدایی این بانوی نیکوکار بود که یک زمانی ساختمان یکی از مدارس غیرانتفاعی ابتدایی در آن قرار داشت و در حال حاضر بنابردلایل نامعلومی بعد از سالها که متروک بود و تخریب شده و درشرف تبدیل شدن به یک ساختمان بزرگ است.
دختر ميرزا محمودخان وزير، معروف به بصيرالسلطان به جد بزرگ آنان به نام حاج محسن سررشته دار معروف به وزير از کرگان اراک به اروميه آمد و در اين شهر متوطن گرديد.
بانو وزيري در سال 1298 هـ.ش از مادر متولد شد و پس از تحصيلات در زادگاهش در سنين جواني به کسوت مقدس معلمي درآمد و در اندک مدتي لياقت و شايستگي خود را در امر تعليم و تربيت نشان داد و به زودي علاوه بر تدريس به مديريت مدارس اروميه منصوب شد. به طوري که در سال 1336 هـ.ش علاوه بر مديريت دبستان دولتي ناهيد رياست مدرسه مهر را نيز بر عهده داشت و هر دو مدرسه را به شايستگي اداره مي کرد و در سال 1338 که آقاي عباس جدلي يکي از صاحب منصبان جدي فرهنگ به سمت مديريت کل فرهنگ آذربايجان غربي منصوب شد، با مشاهده لياقت و شايستگي در بانو وزيري به دستور وي مدرسه ناهيد به وزيري تغيير نام يافت.
اين مدرسه نمونه که به صورت ملي و به نحو مطلوب زير نظر بانو وزيري اداره مي شد تا دوران بازنشستگي، مديريت مدرسه مزبور را بر عهده داشت و اکنون مدرسه وزيري به درمانگاه فرهنگيان اروميه تبديل شده است.
گفتني است که خانم وزيري علاوه بر اينکه يک مدير لايق به شمار مي رفت، هميشه نسبت به دانش آموزان بي بضاعت عنايت خاصي داشت و هزينه تحصيلي آنان را تامين مي کرد.
درگذشت بی سروصدای این بانوی نیکوکار در فاصله مابین هفته معلم و همایش خیرین مدرسه ساز می توانست بهتر و بیشتر از این برای شهروندان و مسئولین استان بازتاب داشته باشد.
با توجه به اینکه رسانه ها و مراجع مرتبط با این موضوع تا زمان تنظیم این خبر که سه روز از درگذشت این بانوی نیکوکار گذشته هنوز خبر و واکنشی نشان نداده اند اطلاعات زیادی در مورد زندگی و خدمات و درگذشت و بزرگداشتش در دسترس نبود و آینانیوز آماده است تا در روزهای آینده مطالب و نوشتارهای خوانندگان عزیز را در مورد این مرحومه منتشر نماید
http://urmulutaymaz.blogspot.com/ .

18 می

لاچينسيز 18 ايل اولدو
 آذربايجانين قديم گوشه لريندن اولان لاچي نين ائرمنيستان سيلاهلي قوووه لري طرفيندن ايشغاليندان 18 ايل اؤتور.    1992-جي ايل مايين 18-ده ائرمني سيلاهلي بيرلشمه لري لاچين رايونونو ايشغال ائديب. ايشغال نتيجه سينده 63 مين 341 آذربايجان وطنداشي اؤز يوردوندان ديدرگين دوشوب، يوزلرله مدني-معيشت اوبيئکتيني، اونلارلا قصبه ، کند و تاريخي آبيده لريني داغيداراق تالان ائديب.    1876 کوادرات کيلومئتر اراضيسي اولان رايونون 121 کندي وار. ايشغال زاماني 300-دن چوخ حربي و مولکي شخص هلاک اولوب و ايتکين دوشوب. ايشغال آلتيندا 8950 بينا، او جومله دن 7 صنايع و تيکينتي موسسيسسي، 471 خيدمت ايداره سي، 154 مکتب، يوزلرله تاريخ-مدنيت آبيده سي قاليب.    1992-جي ايل مايين 8-ده شوشا شهري ائرمنيستان طرفيندن ايشغال اولوندوقدان سونرا ائرمني سيلاهلي قوووه لري اينتئنسيو شکيلده  آغير آرتيلئرييادان رايون مرکزيني آتشه توتوب.    شوشا شهري نين تورشسو دئييلن اراضيسيندن و ائرمنيستان ايستيقامتيندن هوجوما کئچن دوشمن مايين 18-ده لاچيني ايشغال ائديب. اهميتلي گئوستراتئژي مؤوقئعيه ماليک اولان لاچي نين ايشغالي آذربايجان ايقتيسايدياتينا جيدي زييان ووروب.     ايشغالچي دؤولت بين الخالق حوقوق نورمالارينا، ضبط اولونان آذربايجان تورپاقلاريندان ائرمنيستان قوشونلاري نين قئيد-شرطسيز چيخاريلماسينا داير بمت-نين قطعنامه لرينه محل قويماياراق حاضيردا لاچيندا قانونسوز مسکونلاشما آپارير. 

Saturday, May 15, 2010

«Azadlıq» radiosu

HÜQUQİ ASPEKTLƏR

 
«Azadlıq» radiosu hesab edir ki, istifadəçilər İnternetə məxfi çıxış hüququna malikdirlər. Xəbərləri mümkün qədər yaxşı çatdırmaq üçün biz istifadəçilərimiz haqda iki cür məlumat toplayırıq:
 
- «Azadlıq» radiosunun xəbərlərinə abunə olmaq istəyən sayt istifadəçilərinin bizə verdiyi e-mail ünvanları;
 
- sayt ziyarətçilərinin sayını müəyyənləşdirmək üçün statistik məlumatları.
 
E-mail ünvanlar
 
«Azadlıq» radiosuna abunə olmaq üçün sayt istifadəçiləri öz elektron ünvanlarını könüllü verirlər. «Azadlıq» radiosu heç bir halda bu ünvanları üçüncü tərəfə verməyəcək. Abunəçilərin siyahısından yalnız «Azadlıq» radiosunun materiallarını yollamaq üçün istifadə olunur. Abunəçilər istənilən vaxt abunədən imtina edə bilərlər. Bunun üçün hər elektron paylama məktubunun sonunda təlimat verilir. Həmçinin, azadliq@rferl.org ünvanı ilə «Azadlıq» radiosu ilə əlaqə saxlaya bilərsiniz.      
 
 
Statistik məlumatlar
 
Əksər saytlar kimi, «Azadlıq» radiosu ziyarətçi haqda şəxsi məlumatları deyil, sayta ziyarət haqda statistikanı toplayır. Bu məlumatları toplayarkən, proqram «cookies» kimi tanınan fayllardan istifadə edir. «Cookies» faylları sayta hər yeni ziyarət zamanı yaranır, amma ziyarətçi saytdan çıxan kimi dərhal silinir. Biz bu statistik məlumatları saytımızın işini yaxşılaşdırmaq üçün istifadə edirik. Sual və qeydləriniz varsa, bu ünvana yazın: azadliq@rferl.org

توهمات ایرانی

توهمات ایرانی
همه چیزها در زمانه ی ما می توانند به اسطوره یعنی رساننده پیام مبدل شوند. بارت، با این "گزاره" خود، می خواهد به ما بگوید که اسطوره گفتار، نظامی از ارتباط و پیامی است که معنایی برای عامه دارد و وظیفه آن جامه ی بداهت پوشاندن به امور زندگی روزمره است. اسطوره، از زبان هر سیستمی استفاده می کند، اعم از آنکه نوشتاری باشد یا تصویری یا عرفی. بنابراین، اسطوره فرازبانی است که از زبان های دیگر استفاده می کند. دال اسطوره، متشکل از معنا و شکل است که می توان توجه را به هر یک از آن ها معطوف کرد. اسطوره، چیزی را پنهان نمی کند، بلکه کارکرد اسطوره تحریف کردن و مخدوش کردن است. اسطوره، سرقتی زبانی است، زیرا که مشخصه ی آن تبدیل معنا به شکل است. تمام زبان های اولیه و معناها و حتی فقدان آنها طعمه اسطوره اند. بنابراین، هیچ چیز نمی تواند از دستبرد اسطوره در امان باقی بماند.
اسطوره، با توجه به موضوع پیامِ آن مشخص و معین نمی شود، بلکه با شیوه ای مشخص و معین می شود که با آن این پیام را بیان می کند؛ برای اسطوره محدودیت های شکلی وجود دارد نه محدودیت های «جوهری»، پس هر چیزی می تواند اسطوره باشد. زیرا جهان بی پایان سرشار از اشارات است؛ هر شیئی در جهان می تواند از حالت یک «هستی» بسته و خاموش به حالتی گویا گذار کند و باز شود تا جامعه آن را اخذ کند، زیرا که هیچ قانونی اعم از طبیعی و جز آن وجود ندارد که سخن گفتن درباره ی چیزها را ممنوع کند. بنابراین، اسطوره صرفا بافتی گفتاری ندارد، بلکه شامل تمامی شیوه های نوشتاری و بازنمایی ها نیز می شود.
بارت، همچنین به ما می گوید که اسطوره، نظام نشانه شناسانه ی مرتبه دوم است. آنچه در نظام اول نشانه است (پیوند دهنده تام مفهوم و تصویر)، در نظام بعدی به دالی صرف مبدل می شود. مصالح گفتار اسطوره ای (زبان و نمادها و بازنمایی ها) هر اندازه که در آغاز متفاوت باشند به محض آنکه به تور اسطوره می افتند به کارکرد دلالت کننده محض فروکاسته می شوند. اسطوره، آنها را همان مصالح اولیه می پندارد و وحدت آنها از آنجا ناشی می شود که جملگی به منزلت زبانی صرف فرو می افتند. اسطوره، چه با نوشتار الفبایی روبه رو شود، چه با نوشتار تصویری، می خواهد که در آنها فقط جمع نشانه ها و نشانه ای کلی و واژه غایی نخستین زنجیره ی نشانه شناسانه را مشاهده کند. بنابراین، تشخص اسطوره در نیت و التفات آن، و نه معنای لفظی یا حقیقی آن، نهفته است.
اسطوره، خصوصیت آمرانه و الزام کننده دارد: اسطوره که از مفهومی تاریخی نشات گرفته و به طور مستقیم از احتمالی سرچشمه گرفته است، در جستجوی کسی است که آن کس من هستم. اسطوره، به طرف من می آید و من تسلیم نیروی نیت مند آن هستم.. اسطوره، مرا صدا می زند تا ابهام گسترش یابنده آن را دریافت کنم. اسطوره، در لحظه رسیدن به من خود را به حال تعلیق درمی آورد، روی برمی گرداند و شکلی کلی و عام به خود می گیرد؛ سفت و سخت می شود؛ خود را خنثی و معصوم می نمایاند، اما در همان حال، همچون یک دیکتاتور مفهوم و معنا را بازداشت کرده و به بند می کشد؛ پشت امر واقع پنهان می شود و به آن حالتی آگاهی بخش عطا می کند، اما در عین حال، امر واقع نیت را فلج می سازد و آن را به مرضی مبتلا می کند که عاقبت آن بی حرکتی و بی جنبشی است.  
 به بهره ای آزادانه از این مباحث بارت، می توان اسطوره را زبان ایدئولوژیک ايرانگرائي امروز دانست: زبانی که سازوکار آن طبیعی جلوه دادن امور تاریخی است. پروژه ملت سازي فارسي، با اسطوره سازی می خواهد پدیده های تاریخی را که ساخته او هستند به گونه ای جلوه دهد که انگار اموری طبیعی هستند و بدین وسیله تناقض های آفریده خود را امری طبیعی جلوه دهد؛ سایر ملل را از تاریخ خود منع کند و به ایما بدل نماید؛ ایده و ارزش های خود را بر صراحتِ امر واقع تجربی تحمیل نماید؛ نشانه های قراردادی و عرفی زندگی انسان های سایر جوامع را به نشانه های طبیعی تبدیل نماید؛ از گفتمان راسيستي خود نام زدایی کرده و آفریده های آن را طبیعی جلوه دهد؛ از رفتار خود سیاست زدایی کرده بر قامت هر گونه اقدام خود جامه ای مقبول و مشروع بپوشاند؛ هر آنچه که رنگ این گفتمان مسلط را ندارد، مجبور به استقراض از آن کند؛ با تاثیرگذاری بر نگاه دیگر ملت ها، کنترل خود بر كشور را تثبیت نماید.
حاملان و عاملان این زبان ایدئولوژیک، روشنفكران ايراني اند.روشنفكران اسطوره سازی که با فعالیت های خود مردم تمامی جوامع را به مصرف کنندگان اسطوره های هویت برانداز/سازی که در قالب تصاویر، صداها، عقاید، ارائه می شوند، تبدیل می کنند.
فنون اسطوره سازیدر تاريخ سازي فارسي -  ايراني (مجموعه ای از صور ثابت و منظم و پایداری که بر حسب آنها اسطوره ها ساخته می شوند و نظم می یابند) کدامند؟ برای یافتن پاسخ، یکبار دیگر به بارت رجوع می کنیم و از آموزه های وی آزادانه بهره می بریم:
1.         مایه کوبی: تولید و بازتولید (و یا تعریف و بازتعریف) «شر» و «تهدید» در اشکال و صور گوناگون و تعریف هویت اسطوره ای خود در تخالف، تقابل و تضاد با آنان؛ 
 در این تعریف هویت تورکی-آذربایجانی نماد شر در تاریخ است. این قوم در این تعریف همانی است که باعث انحطاط اندیشه در ایران شده است. ترکان به همراه اعراب در طول تاریخ عامل افول فرهنگ والای ایران بوده اند.
باید یادآور شد که تاریخ سازی در دو حوزه: 1) فکر، یعنی ایرانیان (فارسها) اساسا مردمانی با تمدن و فرهنگ بوده اند و 2) عین یا واقعیت، که با نمادهای خاصی در عمل نشان داده می شود – به عنوان مثال تخت جمشید یکی از این نمادهاست یا دانشگاه جندی شاپور مورد دیگری است-. پس صورت مسئله در این تعریف چنین است:
" سوژه ای متعالی که در اثر حمله عناصری وحشی و بدوی صورت عالی و متعالی خود را از دست داده و دچار انحطاط در اندیشه می شود و انحطاط اندیشه باعث انحطاط و افول تمدن ایران می گردد".(سيد جواد طباطبائي مروج چنين ادبياتي است)
این وضعیت در عمل عوارض فاجعه باری بر علیه ملت تورک آذربایجان جنوبی به بار می آورد. از طرفی فرد آذربایجانی به دلیل بمباران تبلیغاتی از طرف فرد" اعلی فارس" خود را از ازل خطاکار، گناهکار، محکوم و حقیر می یابد. این مسئله از طرفی باعث عدم شکل گیری هویت تاریخی آذربایجانی در مقابل هویت تحمیلی فارسی-ایرانی می شود و از طرف دیگر فرد آذربایجانی را برای مقابله با سیاست یکسان سازی و فارسيزاسيون اخته و بی دفاع می کند و زمینه را برای فارسیزه شدن فراهم می کند.
هویت طلب آذربایجانی برای مقابله با این پروژه باید مبانی چنین تفکری را بشناسد و زبان این گفتمان را رمزگشایی کند –برای این منظور باید تئوری دولت- ملت سازی جعلی ایرانی نقد شود. مرحله بعدی حمله به تاریخ جعلی ایران است. اینکه کی کجا این هویت برتر و تفکر متعالی وجود داشته است.كساني که تا قبل از ورود اسلام به ایران حتی نمی دانستند کتاب چیست چگونه می توانستند حامل فرهنگ باشند .
2.         محرومیت از تاریخ: تاریخ زدایی از تاریخ سایر جوامع و طبیعی جلوه دادن اقدامات استعماری، استثماری و استحماری خود در آن جوامع؛
محرومیت از تاریخ نیز در دو حوزه انجام می شود: حذف سوژه آذربایجانی در تاریخ نوشتاری و اندیشگی و از بین بردن نمادهای عینی آنها.
الف 1) از بین بردن آثار تاریخی در آذربایجان (ارک تبریز، گؤی مچید، بازار تاریخی تبریز، سلطانیه زنجان و هزاران اثر تاریخی در استان شرق آذربایجان، اردبیل و ... و هزاران مورد دیگر
الف 2) تاریخ سازی و نمادسازی برای تحریف تاریخ: به عنوان مثال بعد از 100 سال در اصفهان خانه مشروطیت احداث گردیده است و صحبت از احداث خانه های مشروطه در مشهد، شیراز، سمنان، کرمان و بم نیز می رود.
الف 3) تغییر نامهای تاریخی آذربایجانی به نامهای فارسی و از بین بردن نمادهای عینی هویت تورکی-آذربایجانی. مانند تغییر نامهای تاریخی بسیاری از شهرها و اماکن آذربایجانی.
ب) حمله به بنیانهای هویت تاریخی آذربایجان همچون زبان و سعی در جعل آن در تاریخ –در این حوزه تأکید می شود که زبان مردم آذربایجان در طول تاریخ پهلوی-فارسی میانه بوده است و در اثر حمله مغولان به تورکی تبدیل شده است
3.     شبیه سازی: توزین کردن همه چیز و تعیین کردن وزنِ دیگری با وزنی که خود معیار آن را تعیین می کند و بدین ترتیب، انکار «دیگر»ی بودن و «غیریت» او، و یا تبدیل او به ابژه ای تماشایی و دلقک گونه (فاقد جدیت و موضوع خنده و تمسخر و سرگرمی یا کاملا برعکس، موضوع خشم و نفرت) هنگامی که نتواند او را به چیزی شبیه خود بدل سازد؛
در این مرحله همه چیز با محک هویت برتر سنجیده می شود.. از طرفی سعی می شود آن غیر (تورک، عرب و ...) تبدیل به شبه درجه 1 شود. (ذکر این نکته ضروری است که این همان شدن به هیچ وجه به طور کامل صورت نمی گیرد. یعنی اگر سوژه "آذری" دقیقا همانند نمونه فرد اعلی (فارس) صحبت کند بیاندیشد و عمل کند باز جنس درجه 2 بدل از درجه 1 است) به عنوان مثال اگر روزی کل تبریز تبدیل به شهری فارس زبان شود باز درجه 2 بدل از 1 است نه مانند و مساوی درجه 1. اگر چنین پروژه ای به موفقیت نائل نشود و سوژه مذکور به ارزشهای ملی و زبانی خود اصرار ورزد به قول بارت تبدیل به موضوع خنده، تمسخر و سرگرمی می شود- این مرحله دو نتیجه دارد یا فرد مورد حمله دچار از خود بیگانگی می گردد و یا مقاومت می کند.
در صورت مقاومت این سوژه موضوع خشم و نفرت می شود.
مرحله اول و دوم را می توان برای آذربایجان در ایران شبیه سازی کرد و مرحله سوم را برای کوردها در داخل عراق در دوران عربی سازی صدام تشبیه کرد که به دلیل مقاومت در برابر استعمار به موضوع نفرت تبدیل شدند
4.     اینهمان گویی: ایجاد جهانی مرده و ساکن (زمانی که در تبیین پدیده ها فرو می ماند) و جایگزین کردن زور و قدرت به جای استدلال (در همان حال که مدعی است مستدل سخن می گوید)؛
5.     نه این و نه آن گری: توزین کردن دو چیز متضاد با یکدیگر و فروکاستن آنها به چیزهایی شبیه به هم و خلاص شدن از شر هر دو به نام چیزی والاتر؛
برای مثال فرد آذربایجانی زمانی که از تبعیض اقتصادی و یا تحقیر فرهنگی بر علیه خود صحبت می کند پاسخ وی به این صورت داده می شود:
همه ایران عقب مانده است. مگر وضع بلوچستان بهتر از شماست؟ یا اعراب در حالی که نفت از سرزمین آنان استحصال می شود در وضعیت فلاکت باری به سر می برند یا اکراد هر روز بدتر از دیروز است.
به این طریق سیستم فارس ساز از شر هر دو در یک آن خلاص می شود، پتانسیل هر دو تخلیه می شود و سیستم استعماری کما فی السابق به آسیمیلاسیون ادامه می دهد.
6.     کمی کردن کیفیت: تسهیل و تسطیح مسیر فهم «واقعیت های خودساخته» برای سایر جوامع، به گونه ای که چندان جایی برای به کارگیری هوش و فکر برای آنان باقی نماند؛
سیستم آموزش در این مورد نقش اساسی دارد. حقیقت همان است که هست. حتی در دانشگاهها و محافل روشنفکری ایرانی نیز نمی توان بر علیه گفتمان غلب هویت ساز فارسی-ایرانی سخن گفت –همه دانشجویان غیرفارس در تصویب پایان نامه هایی با موضوعات خطرناک (اصطلاحی که در گروه علوم اجتماعی یکی از دانشگاهها برای رساله های قومگرايانه (ملی غیرفارس) اختراع شده است) با مشکلات عدیده ای مواجهند.
7.     گزارش: گزارش واقع نما و حقیقت نمای واقعیت های مجازی، و یا شعری ساختن واقعیت های مجازی، یعنی ارائه واقعیت های مجازی به گونه ای که در غایت رخنه ناپذیر و تقلیل ناپذیر و تشکیک ناپذیر جلوه نمایند؛
برای مثال می توان به این گزاره ها اشاره کرد: لهجه فارسی و ادبیات ایرانی در دنیا بی نظیر است یا این که لزوما زبان فارسی شکر است یا ایرانیان باهوشند یا لهجه فارسی یکی از زبانهای بی نظیر دنیاست. ایران دارای تمدن بزرگی بوده است، کورش مؤسس حقوق بشر است و ...
به واقع کدام یک از این گزاره ها به واقع حقیقی است یعنی ما به ازای خارجی دارند؟ آیا واقعا کورش 2500 سال قبل مؤسس حقوق بشر بوده؟!
آیا ادبیات جهان بدون حضور فردوسی و سعدی و و مصطفی رحمان دوست و مرحوم آقاسی در حوزه فهم و معنی دچار مشکل خواهد شد؟
آیا به واقع لهجه فارسی با 70% کلمات عربی و  استفاده از حوزه اندیشگی عربی- اسلامی در ادبیات و متون دیگر و 35 میلیون متکلم در سراسر دنیا زبان مهمی در جهان امروز است؟
آیا واقعا دنیای موسیقی بدون حضور شجریان دچار اختلال خواهد شد؟
سیستم اسطوره ساز همه چیز را بدیهی می کند. گزارشی که از طرف گفتمان برتر صادر می شود بدیهی انگاشته می شود.
8.     شیء وارگی: تبدیل جوامع دیگر به طبیعت ثانوی و در نتیجه بیگانه کردن مردمان آن جوامع از خویشتن فرهنگی و تاریخی خود و بازتعریف آنان در قالب اسطوره های خود
9.     جابجایی هستی شناختی: مجازی سازی با استفاده از لحظه ای و آنی بودن برخوردها در زمان واقعی، با اجازه دادن به این که انسان ها حضور همزمان در سطوح زمانی مختلف داشته باشند، نوعی «جابجایی هستی شناختی» ؛
به عنوان مثال می توان به 2 سریال تلویزیونی اشاره کرد. اولی سریال ملاصدراست که در آن یکی از شخصیتهای محوری شاه عباس است. شاه عیباس تورک است و هیچ شکی در این مسئله نیست. به لحاظ منطقی لزومی ندارد شاه عباس به عنوان شخص اول مملکت با درباریان و دیگر اعضای دولت فارسی صحبت کند. اما رسانه می تواند تمامی این حقایق را آرام آرام تغییر داده تاریخ را بازآفرینی کند. روش بسیار پیچیده و در عین حال گیج کننده است. تقریبا برای بیننده آذربایجانی سؤالی ایجاد نمی شود. بیننده بدون اینکه متوجه شود وضعیت تحقیرآمیز فعلی را به گذشته نیز تسری می دهد و آن را برعلیه کسی که مقتدرترین شاه ممالک محروسه دولت صفوی بوده است اعمال می کند. به این ترتیب که حتی شاه عباس نیز مجبور است با لحنی مسخره با لهجه فارسی با نوکران خود صحبت کند. این در حالی است که مستندات تاریخی بر این نکته اذعان دارد که زبان دربار در دوره صفوی حتی در اصفهان نیز تورکی آذربایجانی بوده است. تحریف به قدری شدید است که باعث می شود حتی بیننده از خود بپرسد که اصولا باید نوکر به زبان ارباب صحبت کند نه برعکس. شاه برتر است، متعلق رشد در چهارچوب قدرت نیز ایجاب می کند فروتر خود را شبیه فراتر بگرداند فارسها باید به زبان تورکی صحبت کنند و نه برعکس.
اما به واقع چه اتفاقی رخ می دهد؟
به مورد دیگری اشاره می کنیم: سریال شهریار. در این سریال نیز سعی می شود دوگانگی هویت امروزی به تاریخ تسری یابد. شگردها نیز بسیار جالب و دقیق انتخاب شده اند.
3 گروه در این سریال با لهجه تورکی فارسی صحبت می کنند:
پدر و مادر شهریار و افراد مسن مرتبط با این خانواده با لهجه ای شدید
میانسالان و جوانان که هر چند با لهجه ولی بهتر از گروه اول به فارسی سخن می گویند
خود شهریار که می تواند تقریبا بدون لهجه صحبت کند
مسئله را نباید ساده کرد. این اقدام نمی تواند به خاطر پخش این سریال در شبکه سراسری به زبان فارسی توجیه شود. چه اگر این طور بود لزومی نداشت سریال دوزبانه شود. یا همه می توانستند به فارسی صحبت کنند یا کل سریال با زیر نویس فارسی و زبان تورکی پخش شود.
می خواهم توجه خوانندگان را به نکته مهمی جلب کنم.
چرا در این سریال با این وضعیت مشوش مواجهیم؟
کارگردان می خواهد به بیننده القا کند که در بین خانواده های آذربایجانی 100 سال قبل نیز همانند بعضی خانواده های امروزی در آذربایجان فارسی نیز مکالمه می شده است. می توان در مقابل این جمله که هدف کارگردان سهل کردن ارتباط با مخاطب و عدم استفاده از زیرنویس در سریال است اینگونه جواب داد که چه لزومی دارد اگر قرار است برای سهل کردن ارتباط با مخاطب زبان فارسی در کل سریال اعمال شود بازیگران با لهجه تورکی فارسی صحبت کنند؟
کارگردان نمی تواند حقیقت را یکسره انکار کند به همین خاطر هم به نعل می زند هم به میخ.
شهریار در این سریال هم فارس است و هم نیست، هم تورک است و هم نیست. شاید بتوان پیش بینی کرد مثلا بعد از پنجاه سال وقتی کسی مدعی شود که شهریار به زبان تورکی سخن می گفت مورد تمسخر و استهزا قرار گیرد.
10.  دیگ درهم جوش: اسطوره ای که نتیجه ملغمه ای حیرت آور از چندگانگی فرهنگی است که، علی رغم انکار پر سر و صدای فرهنگ تك قومي، سرچشمه های الهامش عمدتا فارسي  است؛
اسطوره ای که در عین حال که اجازه غیر بودن را به دیگری نمی دهد و سعی در هضم وی دارد در عین حال جامعه را در وضعیتی پلورال به تصویر می کشد.
بارها این جملات را شنیده ایم:
ایران برای همه ایرانیان، ایران موزائیکی قومی اما متحد است، خرده فرهنگها و پاره فرهنگها مقوم هویت ایرانی اند، ...
همه نیازهای مجموعه های موجود در کلیت ایران باید به صورت نمادینی مورد پذیرش واقع شوند. نباید خللی در این تلقی ایجاد شود. شما حق دارید در چارچوب تعریف شده حرکت کنید اما نباید کل چارچوب به هم زده شود. حقیقت مطلق هستی شناختی نباید آسیب ببیند. هیچ وقت به طور مستقیم و دریده اظهار نمی شود که همه مردم جغرافیای موسوم به ایران باید فارس شوند. یا فارس بوده اند یا هستند اما در عمل کل پروژه چیزی جز این نیست: یک ملت، یک زبان
                                                                       ................................................................................
اما اسطوره ابدی نیست؛ اسطوره ها تاریخ مصرف دارند و به سبب انگیزش خاص به وجود می آیند و تغییر می کنند و از هم می پاشند و به طور کامل از میان می روند. زیرا این تاریخ بشر است که واقعیت را به سخن تبدیل می کند و فقط این تاریخ است که بر زندگی و مرگ زبان اسطوره ای حکم می راند. در برابر اسطوره می توان مقاومت کرد. بارت، یگانه طرح برای مقاومت در برابر اسطوره را عبارت از اسطوره ای کردن خود اسطوره می داند. از منظر وی، اسطوره ای کردن اسطوره، نوعی حرکت به پیش است یعنی ساختن فرا-زبان مرتبه سوم. اما اسطوره شناسان دیگر، ما را با شیوه های مقاومت دیگر، نظیر «نشان دادن سلطه ای مشخص در جایی مشخص؛ رمزگشایی از اسطوره های جدید؛ واسازی پیام ها و گفتارهای اسطوره ای و آشکار کردن زبان مرتبه دوم آنان؛ آشنا کردن مردم سایر ملل نسبت به صنعت فرهنگ سازی و اسطوره سازی ايراني - فارسي که پنهان ترین زوایای زندگی و روح آنان را مسخر کرده است؛ نامستور و افشا کردن فرازبان اسطوره و حجاب برداشتن از چهره معصوم آن.
فانون، در نفرین شدگان زمین، بر این باور است که استعمارگر تصویر منفی خود را بر استعمارشده تحمیل می کند و او نیز، همان تصویر تحقیرآمیز تحمیلی را به بیرون انعکاس می دهد. پس انسان های تابع و تحقیر شده برای آزاد کردن خویش باید پیش از هر چیز از این تصویر منفی و تحقیرآمیز از خود که دیگری به آنها تحمیل کرده است، خلاصی یابند. این مسئله بدون در هم شکستن هویت استعمارگر محال است. اولین پیش شرط رهایی از این تصویر منفی بر علیه خود حمله به بنیانهای هویت غیر است: هویت جعلی ایرانی فارسی. این حمله در چندین ساحه می تواند سازمان یابد: تاریخ، زبان، فرهنگ، آداب، خلق و خو و ...
بيوك آذربايجانلي

Azərbaycan Səsi Radiosu

Barəmizdə



Haqqımızda:
Azərbaycan Səsi Radiosu” 2003-cü ilin Noyabr ayından bəri Norveçin Oslo şəhərinin 107.7 FM dalğasından hər həftənin birinci günləri saat 20:00-dan 22:00-a qədər efirdə yayımlanır.
Azərbaycan Səsi Radiosu”, Azərbaycan Xazaryanar dərnəyi tərəfindən yaradıl ıb. Qeyd edək ki, bu radio heç bir siyasi təşkilata bağlı deyildir. Radionun əsas prinsipləri demokratiyaya, bərabər hüquqlu insan haqlarına hörmət və ehtiram əsasında qurulmuşdur.
Hədəflərimiz:
1- Güney Azərbaycanın məzlum və haqq səsini dünya ictimayətinə çatdırmaq.
2-
Xaricdə öz varlığım ızı qorumaq.
3- Dil və tariximizi
hər kəsə tanıtdırmaq.

Azərbaycan Səsi Radiosu

 
Baş redaktor və təsisçi:
Təbrizli Məmməd Rza

Sayt:
http://www.azerbaycansesi.com
E-Poçt:
azses.radio@gmail.com
 
Əlaqələr üzrə məsul:
Arəş Şahin
Arəş Şahin
E-Poçt:
shahin_norway@yahoo.com