Monday, May 10, 2010

سرزمین اولیه ترکان قشقایی

ترکان قشقائی از سرزمین قشقا هستند:   
درکتب تاریخی مدون و در دسترس ایران، تنها یک بار آن هم در تاریخ حبیب السیر نوشته خواند امیر ، که در سال ۹۲۹ هجری قمری(904 شمسی)  به رشته تحریر در اورده است از سرزمین "قشقا" نام برده شده است. آن هم در ضمن شرح وقایع سال ۸۱۳ هجری چنین قلم زده است: " شیخ نورالدین از حاکم مغولستان محمد خان مدد طلبید و میان میرزا الغ بیگ و امیر شاهد ملک اندک نقاری واقع شد و امیر مشارالیه کرت ، دیگر جهت دفع شیخ متوجه کردستان گردید معلوم نیست که حال بکجا منجر خواهد شد. بنا بر این مقدمات خاقان خجسته صفات دغدغه به خاطر دریا مقاطر راه داده باز بجانب ماورالنهر روان شد و پس از قطع منازل و مسالک در ۲۱ جمادی الاول سال مذکور از آب آمویه عبور فرموده و عنان یکران تا موضع "قشقا" باز نکشید و.... کشور عزیز ما ، ایران، در روند چندین هزار سال تاریخ خویش ، به دلیل موقعیت جغرافیایى ویژه اش - پل ارتباطى میان اقوام شرق و غرب - نقش مهمى را در روابط اجتماعى ملل ایفا نموده است. همین امر باعث شده است تا در جاى جاى این سرزمین پهناور، اقوام مختلف همواره در تردد باشند و بعضا در موقعیت مناسب در منطقه اى ا ز این سرزمین سکونت اختیار کنند و یا براى خود حکومتى ایجاد نمایند. برخورد این حکومت ها با یکدیگر و تاثیر و تاثر پذیرى از همدیگر در روابط اجتماعى ، گاه باعث جذب و مستهلک شدن   قومى در قومیتى دیگر و گاه در نشیب و فرازهاى تاریخى باعث اضمحلال کامل آنان شده است.   فرایندهاى اجتماعى نیز باعث دوام و بقاى چندین هزار ساله سرزمین ایران گردیده است.. اما  به همین سبب،  دانشمندان ، این سرزمین را یکى از هفت منطقه ى تمدن ساز بشرى به حساب مى آورند. سرزمین ایران بزرگ در قدیم دارای محدوده ای به شرح زیر بوده است:از شرق  به رود سند در هندوستان و در غرب به میان رودان ( بین النهرین)در شمال بین ترکمنستان و دریاى خزر و ماوراى قفقاز و آمو دریا (رود جیحون)و در جنوب به خلیج فارس و دریای عمان.که مجموعا حدود 000/600/2 کیلومتر مربع مساحت آن مى باشد. در حالی که مساحت  فلات ایران فعلی 000/648/1 کیلومتر مربع است که حدود 63% مساحت ایران قدیم است.قشقائی ها عشایر ترک زبانی هستند که طی ادواز مختلف تاریخی از سرزمینهای وابسته به ایران بزرگ، به فلات  فعلی ا یران کوچیده اند وقرن ها پیش در جنوب ایران ساکن شده اند. تاریخچه ایل قشقائی مانند بسیاری از حوادث تاریخی، مبهم است و دانستنیهای ما در باره گذشته این ایل بزرگ ناچیز و ناقص است به د رستی معلوم نیست که ترکان قشقائی چه زمان و از کدام سر زمین و بر اثر چه عواملی و از پی چه حوادثی به ایران آمده  و سپس به فارس کوچ کرده اند. بر رسی تاریخ ایل قشقائی با یک علامت استفهام بزرگ و از نام این ایل آغاز میشود. ریشه لغوی لفظ قشقائی نامشخص است و آمیخته با افسانه ها و قصه های گوناگون و حدسیات و گمانهای متفاوت و استباطها و نتیجه گیریهای کثیرالجنبه است . این روایت ها و فرضیه ها و پندارها و باورهای درست و  نا درست را میتوان به دو دسته متمایز تفکیک کرد:    الف- مفروضات زبانی و لغوی که واژه های ترکی را اصل اشتقاق کلمه قشقائی   میداند-  -ب- مفروضات جغرافیائی و تاریخی که از نام جاها و مکان ها به منشاء لفظ قشقائی راه میبرد
وجه تسمیه نام قشقائی.
از جهت لفظی و زبانی، ظاهرا" اول کسی که در جهت ریشه یابی لفظ قشقائی سعی کرده است، میرزا حسن فسائی صاحب فارسنامه ناصری است که معتقد است: کلمه ریشه ای این نامّ - واژه ترکی "قاچ قائی" به معنی "گریخته" بوده است. فسائی این کتاب را در سال ۱۳۱۲ هجری قمری در زمان ناصرالدین شاه تقریر کرده  و در صفه ۳۱۲ کتاب چنین نوشته اند: " چون ایل خلج از اراضی ممالک به خاک عراق عجم آمدند گروهی از آنها فرار کرده در مملکت فارس توقف نمودند و مردمان خلج این گروه را قاچ قائی گفتند یعنی گریخته و بعد از تغییرات لفظی قشقائی شد.
تعبیر دوم از مستشرق روس واسیلی ولادیمروویچ بارتولد است که در جلد چهارم دایره المعارف اسلامی در مورد کلمه قشقاقئی چنین نوسته است: " مکان اصلی قشقائی ها نا معلوم است. در زبان ترکی غربی کلمه قاشقا به معنای خال سفید در پیشانی حیوانات مانند اسب و گوسفند و گاو و امثال آن است . همچنین این لغت به معنی پهلوان پر دل و جرات و نترس می باشد. شاید کلمه قشقائی مشتقی از این کلمه باشد به خصوص اسب پیشانی سفید. بنا بر این مشکل است که ماخذ این کلمه از کاشمر یا قاچقائی را قبول کرد."
در کتاب سلطان کوهستان ها از قول ملک منصور قشقائی آخرین ایل بیگی ایل قشقائی چنین نقل شده  است .    " ما ترک زبان و از نژاد ترکان هستیم. برخی میگویند ما از اعقاب ترکان غز هستیم و برخی  میگویند ، نام ما از "قاشقا" گرفته شده است که به معنی اسب پیشانی سفید گفته می شود. پاره ای میگویند این کلمه از "کاشغر" گرفته شده است"
-در مفروضات جغرافیائی و تاریخی نظریات مختلفی به شرح زیر نگاسته شده است ا ز جمله:
الف- ظل السلطان که خود سالها والی و حاکم فارس و اصفهان بوده است. در زندگینامه و خاطرات خود که به   " تاریخ مسعودی" معروف است در مورد قشقائی ها چنین نوشته است: " اتابک فارس سعد زنگی با هزار سوار به دیدن خلیفه بغداد میرفت در عرض راه به قشون سلطان محمد، بر خورد. جنگ عظیم نمود سلطان از شجاعت او خوش آمد. امر کرد چاکران و عسکر سلطانی دست به خون اتابک نیالایند و او را زنده به حضور آرند لهذا صفوف لشکر خوارزم زیاد بود و از چون و چند بر آن بهادر بی مثل و مانند احاطه را تنگ کرده او را دستگیر نمودند و زنده بنظر سلطان محمد خوارزمشاه رسانیدند. سلطان به او فرمود این همه خونریزی و دست پا زدن برای چه بود؟ در جواب فورا" عرض کرد برای اینکه جمال سلطان را زیارت کنم و تقبیل خاک پای مبارک کنم. سلطان را از این تملق فوری خوش آمد. او را بخشید. تاج وکمر و فرمان سلطنت بالاسقلال فارس را به او داد و فوجی از کاشغریان که عده آنها به بیست هزار می رسید همراه اتابک کرده برای تقویت حکومت و غیره و او به فارس فرستاد. این قشقائیان همان کاشغریان اند. قرا تاتارها که به حکم سلطان محمد خوارزمشاه برای تقویت اتابک به فارس آمدند. چون در نوشتجات ترکی اغلب به جای قاف،کاف رااستمعال می کنند و معمول است در نوشتجات آنها، و می نویسند. این کاشغریها بعد از اینکه متوطن فارس شدند. فارسیان به معمول زبان خود کاف را انداخته قاف را استعمال کردند. قشقری گفتند از کثرت استعمال قشقائی شدند."
ب- حاج میرزا محمد  جعفر خورموجی در حقایق الاخبار ناصری در ذیل وقایع سال ۱۲۶۷ هجری قمری در مورد قشقائیان نوشته است: "وجه تسمیه ایشان به قشقایی آنچه از آثار و سیر ظاهر و آشکار میشود این است که این طایفه از ترکمانان     " دشت قُبچاق " بوده و با " اتابکان سُلغُری " به این مرز و بوم به اتفاق آمده اند ، چون از تیره " طایفه یَموت " که مسمی به " قشقه " میباشند لهذا به قشقایی مسمی شدند ".
ج- میرزا محمد حسین مستوفی در سندی تفضیلی از عسکر فیروزی در زمان شاه سلطان حسین صفوی مربوط به آمار مالی و نظامی ایران در سال ۱۱۲۸ هجری قمری که در سال ۱۲۱۵ نگاشته شده است چنین آمده است:: " یکی ابوشهر.دوم گناوه سیوم دورق که عرب چعب اند و بنا بر این شغل سپاهی گری چنانچه باید و شاید در خشکی از آنها در ازمنه سلف مفهوم نگردیده لهذا به قدر سه لک خانه وار از ایلات آورده و در کوهستانهای قریب به ساحل فارس ساکن نموده اند . چنانچه نام ایلات مذکور زنگنه گرایلی-و قشقه ای-و ممسنی است.
د- آقای ابرلینگ در کتاب عشایر قشقائی فارس ضمن طبقه بندی وجه تسمیه قشقائی به مورد "قاشقا" که قبلا اشاره کردیم پرداخته است و نظریه برخی دیگر از صاحبنظران را در مورد محلهای جغرافیائی بشرح زیر نگاشته است:   برخی از بزرگان قشقائی اعتقاد دارند که نام قشقائی از کاشغر یا دریای کاشکا که رودخانه ایست درازبکستان گرفته شده است. جالب توجه است که دهکده ای بنام قاشقای در ۴۳ کیلومتری بوستان آباد آذربایجان وجود دارد. و در پایان می افزاید که نگارنده بیشتر به نظریه دوم یعنی همان نظریه جغرافیائی معتقد هستم. ولی تحقیقات بیشتری برای روشن شدن اساس این کلمه لازم است.
ه- مترجم کتاب انقلاب ایران به قلم ادوارد بران آقای احمد پژوه در مورد قشقائیان چنین نوشته است:   " در بین مجاهدین ضد انگلیسی اسیر در هند به یک فرد قشقائی بر خورد کرده است که اصل او از ترکستان چین بود و حتی از وجود ایل قشقائی در ایران بی اطلاع بود".
و- مرحوم مشیرالدوله پیر نیا در تصحیح تواریخ کل نژادهای ایران۰ تحقیقات وسیعی بعمل آورده در این مورد می نویسد:   " ایل قشقائی از ایلات قفقاز است که هنوز هم قریب بیست هزار خانوار در بند قفقاز بنام "کشکائی" موجود و ساکن می باشند و حتی در یک قسمت از کوه وکمر در بند قفقاز به لفظ ترکی حجاری شده است که ترجمه آن چنین است( در اینجا مینشینند ایلات کشکائی)."
.ز- سعید نفیسی در تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در جلد اول صفه ۱۸ چنین آورده است:  " پیوستگی ترکان غربی با یکدیگر باندازه ای است که هنوز طوایفی بنام قشقائی که ضبط درست آن قاشقایی است ، در دورترین نقاط شمالی قلمرو ترکان غربی هستند و همین نام در میان ترک زبانان جنوب ایران دیده میشود. آهنگها و سرودهائی هم هست که هر دو گروه با این همه مسافت و بیش از سیصد سال زمانی که در میان شان هست هنوز میخوانند و تغنی میکنند"
ح-در تاریخ حبیب السیر نوشته خواند امیر که در سال ۹۲۹ هجری قمری به رشته تحریر در اورده است ضمن شرح وقایع سال ۸۱۳ هجری چنین قلم زده است: " شیخ نورالدین از حاکم مغولستان محمد خان مدد طلبید و میان میرزا الغ بیگ و امیر شاهد ملک اندک نقاری واقع شد و امیر مشارالیه کرت ، دیگر جهت دفع شیخ متوجه کردستان گردید معلوم نیست که حال بکجا منجر خواهد شد. بنا بر این مقدمات خاقان خجسته صفات دغدغه به خاطر دریا مقاطر راه داده باز بجانب ماورالنهر روان شد و پس از قطع منازل و مسالک در ۲۱ جمادی الاول سال مذکور از آب آمویه عبور فرموده و عنان یکران تا موضع "قشقا" باز نکشید و...
  ط - شیرین اکینز در کتابی که در مورد اقوام مسلمان شوروی تهیه کرده است در مورد گویشهای زبان ازبک نوشته است:   " زیر گروه شمال غربی (شامل گویشهای خوارزم جنوبی و زیر گروه جنوبی (شامل گویشهای، کاشکه دریا و منطقه سمرقند) زبان جدید ازبک مبتنی بر گروه گویش تاشکند- فرآعنه است. واژگان زبان ازبک اساسا ترکی است"
 باید توجه کرد کاشکه دریا که در اینجا نامبرده شده در حقیقت همان "قشقه" است که در لاتین "ق" به صورت "ک" نوشته میشود و آن رودی است در منطقه بخارا و سمرقند که بنام دریای قشقه معروف است.
ی- اگون واکستیدی  – EGON EICKSTEDI : نویسنده دیگری است که در کتاب خود در سال 1961 انتشار داده ، معتقد  است که قشقائیان از این منطقه (کاشکه دریا) هستند.
من نیز بر اساس توضیحاتی که در پی خواهد آمد معتقدم که بخشی از مردم قشقائی از سر زمین "قشقا" در تاجیکستان قدیم ایران که در حال حاضر این ناحیه جز ازبکستان است به ایران مهاجرت کرده اند. بنا بر این به سوابق دو کشور تاجیکستان و ازبکستان در گذر تاریخ ایران می پردازیم و سپس  سر زمین "قشقا " را معرفی می کنیم:
  تاجیکستان – ایران .
کشوری که اکنون تاجیکستان نامیده میشود، از ترکیب بخشی از باختریای باستان و بخشی از سغدیای باستان تشکیل شده است. باختریا را در زبان دری (زبان همگانیِ ایرانیان اواخر عهد ساسانی) «بَلخ» گفتند. مرکز باختریا (یا بلخ) شهری به همین نام بود که در منتهاالیه شمالشرق افغانستان کنونی واقع شده بود. بخش اصلی باختریا در تاجیکستان امروزی واقع میشود؛ یعنی باختریای قدیمی، علاوه بر بخش شمالشرق افغانستان کنونی، بخش غربی تاجیکستان کنونی را دربر میگرفته است. سرزمین سغد باستان که سرزمین کنونی تاجیکستان را در بر می‌گیرد، در زمان داریوش یکم به جزئی از امپراتوری هخامنشی تبدیل شد. اسکندر مقدونی پس ازآنکه شاهنشاهی هخامنشی را برانداخته سراسر ایران را تسخیر کرد، دختر یک شهریار همین منطقه- مشخصا در تاجیکستان- را که رخشانک نام داشت به زنی گرفت، و این شهریار را در حاکمیت منطقه تثبیت کرد. معلوم میشود که این شهریار از خاندان هخامنشی بوده و اسکندر می خواسته، با این ازدواج، مشروعیت سلطنت خویش را نزد ایرانیان تثبیت کند. چند دهه پس از اسکندر، یونانی‌ها یک حاکمیت خودمختار در این منطقه تشکیل دادند، که درتاریخ با نام دولتِ هلینیِ باختریا معروف است. بعدها که شاهنشاهی پارت تشکیل شد، دستگاه یونانی‌ها در این منطقه برچیده شد و باختریا به دامن شاهنشاهی ایران برگشت، و تا پایان عهد ساسانی جزو قلمرو شاهنشاهی بود. یونانی‌ها نیز به زودی ایرانی شدند؛ و چه بسا که بقایایشان هنوز در تاجیکستان موجود باشند که البته دیگر تاجیک‌اند. پس از حمله‌ی عرب و برافتادن شاهنشانی ایران، سرزمین بلخ تا سال 97 هجری از قلمرو عرب بیرون ماند و توسط شهریاران محلی اداره میشد. یک روایت طبری میگوید که یزدگرد سوم  در گریز از برابر عربها به بلخ رفت و با خاقان ترکستان در ارتباط شد، که شاید به کمک او با عربها مقابله کند. گزارشی از کمک خاقان به او به دست داده نشده است. همین روایت میگوید که او سپس به فرغانه رفت و چندسال آنجا بود و سپس به مرو برگشت و درآنجا کشته گردید. درسال 51 هجری مجددا عربها به بلخ حمله کردند؛ و باز هم پیمان صلح و باجگزاری سابق تجدید شد و بلخ همچنان در استقلال ماند. باز در سال 75 هجری حملات مکرری به بلخ صورت گرفت که همگی ناکام ماندند و فقط به تجدید پیمان سابق منجر گردیدند. در اواخر دهه‌ی 80 هجری ، شرق ایرن (مناطقی که از سلطه‌ی عربها بیرون بود) مورد هجوم اقوام خزنده‌ی ترکِ ماورای سیحون قرار گرفت که در صدد دستیابی به سمرقند و بلخ بودند. یک گزارش خبر از ویرانی شهر بلخ در اواخر این دهه میدهد، بدون آنکه ویرانی شهر را به ترکان خزنده نسبت بدهد. درسال 91 هجری خبر یورش بزرگ عرب به بلخ را میخوانیم، بدون آنکه خبر سقوط بلخ به دست داده شود. چند سال بعد از اینها از یک شخصیت مسلمان‌شده‌ی ایرانی به نام حیّان نَبطی- از افسران بلندپایه- سخن گفته میشود که در منطقه‌ی بلخ (درست در غربِ تاجیکستانِ کنونی) نیروی بسیار زیادی به هم زده بوده و در جریانهای سیاسی دولت عربی در منطقه نقش بازی میکرده است . پس از اینها نهضت بزرگ خراسان برضد اموی‌ها آغاز شد که نقش بلخ درآن بسیار نمایان است؛ یکی از حکومتگران سنتی بلخ که درآن اواخر مسلمان شده بوده در این جنبش بزرگ، همانا خالد پسر برمک است که در تاریخ تمدن و فرهنگ ایران بعد از اسلام نقش بزرگی دارد.   یحیا برمکی در خلافت هارون الرشید وزارت خلیفه و ریاست کل خزانه‌داری دولت را به دست گرفت. در نیتجه‌ی اصلاحات بزرگی که او در دولت عباسی انجام داد، دولت عباسی در دوران هارون الرشید به اوج شکوه و شکوفائی و پیشرفت رسید. فرزندان برمک در بغداد در زمان هارون الرشید یک مرکز بزرگ علمی به نام خزانه الحکمه تأسیس کردند  فرزندان برمک شدیدا ایران‌گرا بودند، و همواره میکوشیدند که ارزشهای فرهنگی ایران را احیاء کرده به‌بهترین نحوی اجرا کنند. بغدادی (در تاریخ بغداد) مینویسد که مجوسان نمیتوانستند علنا پرستش آتش را رواج دهند، ولی برای آنکه آتش‌پرستی را زنده نگاه دارند به‌مسلمانان گفتند که باید در مسجدها آتش‌دان نصب شود وآتشها همیشه روشن باشد و عود و بخور درآنها ریخته شود. وی می‌افزاید که فرزندان برمک به هارون الرشید گفتند که دستور دهد درکعبه آتش‌دان نصب شود و همیشه با عود وبخور بسوزد و هیچگاه خاموش نشود؛ و هدفشان ازاین کار آن بود که درکعبه آتش پرستیده شود. در اینکه سامانیان، مشخصا، اهل شمال تاجیکستان امروزی بودند همه‌ی مورخان اتفاق نظر دارند. در تاریخ میخوانیم که اصل سامانی‌ها از یک روستای مرزی ایران شرقی به نام سامان (یعنی مرز) بوده‌اند. رودکی سمرقندی مؤلف کلیله و دمنه به نظم دَری، ابوشکور بلخی مؤلف آفرین‌نامه به نثر دری، دقیقی بنیانگذار شاهنامه به نظم دری، ابوالمؤید بلخی مؤلف شاهنامه به نثر دری، فردوسی طوسی مؤلف شاهنامه‌ی فردوسی، بلعمی مترجم تاریخ طبری به نثر دری، همه‌شان از پروردگان دستگاه سامانیان بودند. کشور سامانی‌ها سرزمینی بود که اکنون تاجیکستان، افغانستان، غرب قرقیزستان، ازبکستان، نیمه‌ی شرقی ترکمستان، استان خراسانِ ایران و پاره‌ی کوچکی از سیستانِ ایران را در بر می گرفت. ایرانِ کنونی عمدتا بیرون از قلمرو سامانی‌ها بود. پس از سامانیان، تاجیکستان به ترتیب جزئی از حکومتهای غزنوی، سلجوقی، خوارزمشاهی، مغول، تیموری و ازبک بوده است. در سدهٔ نوزدهم میلادی، شمال تاجیکستان (خجند) جزئی از خانات خوقند، و جنوب تاجیکستان جزئی از خانات بخارا بوده است. خانات بخارا در سال ۱۸۶۶، و خانات خوقند در سال ۱۸۶۸، زیر سلطهٔ روسیه درآمدند.  در قرن شانزدهم میلادی ترک‌های جغتانی سنی مذهب در آسـیای‌مـیانـه حاکم شدند و صفویان در ایران به مذهب شعیه رسمیت بخشیدند و در پی آن جنگ‌های طولانی که متأثر از مسایل ملی و مذهبی بود، رابطه رسمی ایران و آسیای میانه را سست گردانید و چندی بعد ، در بخش‌های از خراسان حاکمیت به دست عشائر پشتون‌های درانی افتاد، در نیمه اول قرن نوزده (١۸۲۹) شاه شجاع به وسیله‌ای انگلیس‌ها به قدرت رسید و سلطنت کابل تحت‌الحمایه‌ی انگلیس‌ها قرار گرفت و در نیمه دوم قرن نوزده (١۸۶۸) مظفرالدین، امیر بخارا به روس‌ها تسلیم شد و امارات بخارا تحت‌الحمایه روسها درآمد، بدین ترتیب فارسی زبانان در قلمروهای سیاسی جداگانه که با هم چندان ارتباطی نداشتند تقسیم شدند. در سال 1924 دوشنبه مرکز تاجیکستان توسط روسیه تسخیر شد.و جمهوری خود مختار تاجیکستان در فالب جمهوری ازبکستان و در سال 1929 تاسیس جمهوری تاجیکستان در فالب جمهوری های اتحاد جمهوری شوروی درآمد .استالین هنگام مرز بندی مجدد و ایجاد جمهوری های آسیای میانه برحسب ملیت و زبان محلی، مرو و بخارا را به تاجیکستان پارسی زبان نداد که مبادا روزگاری با ایران و افغانستان، باردیگر امپراتوری ایران را تشکیل دهند.  و با فروپاشی دولت شوروی جمهوری های متحد آن از جمله تا جیکستان هد در سال 1991 اعلام استقلال نمود. این تاریخچه را بهر دو دلیل آوردم، یکی این که به دوستانی که راه افراط می پیمایند و ترکان را نسبت به سرزمین ایران بیگانه می شمارند به خود آیند و توجه نمایند، همچنان که در ایران مردم با مذاهب مختلف در کنار هم زندگی می کردند همین طور ساکنینی هم در مرز های ایران بزرگ بودند که دارای زبانهای غیر فارسی  به خصوص ترکی بوده اند. پس ایران تنها متعلق به فارسی زبانان نبوده است. همچنان به ترک زبانانی که سعی می کنند که این قوم را سوای ایرانیان معرفی نمایند، اشاره ای باشد که ایران سرزمین کهنسالی است که در آن قوم های فراوان از رومی، یونانی ، مقدونیه ای و اعراب و ترکان می زیسته اند و این مرز بوم، وطن آنها ست.دوم آن که اگر سرزمین اولیه ما ترکان قشقائی این دیار بوده است آن را بهتر بشناسیم و به گذر تاریخ در آن سرزمین آشنا شویم. چنانچه اشاره شد در زمان استالین مرز بندی های گذشته نادیده گرفته شد و بخشی از تاجیکستان به جمهوری ازبکستان واگذار شده بود که همان مرز بندی نیز پس از استقلال کشورهای اقمار شوروی، نیز به رسمیت شناخته شده است. بخشی که از تاجیکستان به ازبکستان ملحق شده است یکی همین سرزمین " قشقا" است. این دیار اکنون یکی از استان های بزرگ ازبکستان است که با هم با آن آشنا می شویم:
استان قشقه دریا . (Qashqadaryo Viloyati):
در گذشته نه چندان دور، در دوران حکومت شوروی، نه اطلاعی از درون آن به بیرون درز می کرد و نه از بیرون دسترسی به منابع یا قوم های درون حکومت کارگران در شوروی بود. با فروپاشی شوروی درها باز شد و مردم جهان توانستند که به این دیار سفر کنند و اطلاعاتی کسب کنند. از جمله از طرف اتاق بازرگانی و صنایع ایران هیاتی به ازبکستان اعزام شده بودند. یکی از اعضاء این هیات از دوستان من بود. در یک نشستی که با هم داشتیم، صحبت از آمریکا و شوروی بود و او از عقب ماندگی اقمار شوروی سخن می گفت و در صحبت خود از این کشور و استان قشقه دریا نام برد. من برای اولین بار نام استان قشقه دریا را از او شنیدم. و توجه ام جلب شد و پرسیدم که به ترکی هم در آنجا سخن گفتی؟ گفت بله هم به فارسی هم به ترکی. به شوخی،  گفتم پس هم نژادان مرا هم دیدی؟ با تعجب پرسید مگر تو اوزبک هستی ؟ گفتم نه من ترک کجا هستم؟ گفت قشقائی و بعد با تعجب گفت راست می گوئی، آنها می گفتند ما به ترکی "قشقا دریا" سخن می گوئیم. وحالا که به لهجه ترکی شما توجه می کنم، می بینم که ترکی آنها خیلی شبیه شما بود؟  چنین شد که من در صدد کسب اطلاعاتی در این باره بر آمدم و از طریق مکاتبات و مطالعه اخبار و اطلاعاتی را به دست آورده ام که  خلاصه یافته هایم  با هم آن را مرور می کنیم. اما این توضیح را در ابتدا اشاره کنم ، که قشقه با قشقا یکی است. به نوشته حاج میرزا محمد  جعفر خورموجی در حقایق الاخبار ناصری در ذیل وقایع سال ۱۲۶۷ هجری قمری در مورد قشقائیان ، توجه نمائید:
"وجه تسمیه ایشان به قشقایی آنچه از آثار و سیر ظاهر و آشکار میشود این است که این طایفه از ترکمانان     " دشت قُبچاق " بوده و با " اتابکان سُلغُری " به این مرز و بوم به اتفاق آمده اند ، چون از تیره " طایفه یَموت " که مسمی به " قشقه " میباشند لهذا به قشقایی مسمی شدند ".
و همچنین به نوشته ، میرزا محمد حسین مستوفی در سندی تفضیلی از عسکر فیروزی در زمان شاه سلطان حسین صفوی مربوط به آمار مالی و نظامی ایران در سال ۱۱۲۸ هجری قمری که در سال ۱۲۱۵ نگاشته شده است چنین آمده است.
" یکی ابوشهر.دوم گناوه سیوم دورق که عرب چعب اند و بنا بر این شغل سپاهی گری چنانچه باید و شاید در خشکی از آنها در ازمنه سلف مفهوم نگردیده لهذا به قدر سه لک خانه وار از ایلات آورده و در کوهستانهای قریب به ساحل فارس ساکن نموده اند . چنانچه نام ایلات مذکور زنگنه گرایلی-  و    قشقه ای- و ممسنی است.
بنا بر این به سراغ این سرزمین قشقا می رویم:
تاریخ ازبکستان- ازبکستان به ترتیب جزئی از حکومتهای غزنوی، سلجوقی، خوارزمشاهی، مغول، تیموری و ازبک بوده است. در سدهٔ نوزدهم میلادی، غرب و شمال ازبکستان زیر سلطهٔ خانات خوارزم، و جنوب ازبکستان جزئی از خانات بخارا بوده است. خانات بخارا و خوارزم در سال ۱۸۶۶ زیر سلطهٔ روسیه درآمدند. شیبانی‌ها به مدت ۴۰۰ سال در ازبکستان حکومت کردند. پس از انقلاب اکتبر، در سال ۱۹۲۴، جمهوری ازبکستان (جزئی از اتحاد جماهیر شوروی) تشکیل شد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، در سال ۱۹۹۱، ازبکستان به استقلال دست یافت.ازبکستان با افغانستان، تاجیکستان، قرقیزستان، ترکمنستان و قزاقستان همسایه است. ازبکستان ۴۴۷،۴۰۰ کیلومتر مربع مساحت پایتخت آن تاشکند و از شهرهای مهم آن سمرقند و بخارا است. 
جمعیت جمهوری ازبکستان ۲۵٬۶۶۳٬۴۴۱ نفر است. تراکم جمعیت تقریباً ۵۰ نفر در یک کیلومتر است. اکثریت جمعیت آن را ازبکها تشکیل می‌دهند (۷۱٪). زبانهای رسمی ازبکستان زبان ازبکی و زبان روسی هستند.
 کشور ازبکستان دارای ۱۲ استان (ولایت)، شهر تاشکند و یک جمهوری خودمختار است که عبارت اند از:شهر تاشکند .    استان اندیجان .استان بخارا . استان فرغانه. استان جیزک .استان نمنگان .استان نوایی .ایالت قشقه دریا و استان سمرقند .استان سیردریا .استان سرخان‌دریا .استان تاشکند .استان خوارزم . وجمهوری خودمختار قره‌قالپاقستان. 
 سر زمین قشقه‌ دریا . Qashqadaryo Viloyati
  قشقه دریا یکی از استان‌های کشور ازبکستان است. وسعت آن ۲۸،۴۰۰ کیلومتر مربع و جمعیت آن ۲،۳۳۷،۰۰۰ تن است. شهرستان‌های استان قشقه‌دریا عبارتند از:
 شهرستان بهارستان بشکنت .شهرستان چراغچی .شهرستان دهقان‌آباد .شهرستان دریاچه دهقان‌آباد (دهخان‌آبادسکویه وُدوخرانیلیشچه). شهرستان گذار .شهرستان کسبی .شهرستان کتاب .شهرستان کوکدالینسکی .شهرستان کاسان .شهرستان مبارک .شهرستان نشان .شهرستان قَماشی .شهرستان نخشب (قارشی). و برای اطلاع بیشتر تمام شهرهای آن را درج می کنم:
Counties and Districts in Qashqadaryo Viloyati
Bahoriston Tumani
Beshkent Shahri
Chiroqchi Shahri
Chiroqchi Tumani
Dehqonobod Tumani
Dekhkanabadskoye Vodokhranilishche
Ghuzor Shahri
Ghuzor Tumani
Kasbi Tumani
Kitob Shahri
 Kitob Tumani
(( Kokdalinskiy Rayon ))
Koson Shahri
Koson Tumani
Muborak Shahri
Muborak Tumani
Nishon Tumani
Qamashi Shahri
Qamashi Tumani
Qarshi Shahri
  در میان شهرهای این استان شهر کتاب ( Kitob Shahri ) وجود دارد که در گذشته به نام کیتاب که تلفظ ترکی کتاب است و نشان از آن داشته است که ساکنین آن از ترکان بوده و هستند و ملاحظه می کنید که نام تمام شهرها و ناحیه آن ترکی هستند.!! . علاوه بر این سر زمین که به نام قشقه معروف است. در میان زبان ترکان این ناحیه نیز یک زبان ترکی معروف و رایجی است که به نام ترکی "قشقا" است. که به منبع آن اشاره خواهیم کرد.  پس در ازبکستان فعلی سرزمینی به نام " قشقا" وجود دارد - که در کنار رود به همین نام قرار دارد و آن رود نیز به نام" قشقه دریا" معروف است . در این ناحیه ترکان و فارس زبانان تاجیک در کنار ازبک زبانان زندگی می کنند.  همچنان که ما به ساکنان یزد "یزدی" و مردم رشت را " رشتی" و مردم فسا را " فسائی" می نامیم.           مردم این سر زمین را هم ( قشقائی  ) می نامند.                                                                                                                                                      می می دانیم که ترکان غز در بادغیس و ترکان خلج در کاشغر می زیسته اند که در جوار همین سر زمین قشقا بوده است و مطلع هستیم که اکثر ترکان مهاجر به ایران هم از همین گروه بوده اند.   بنا به نوشته دکتر سعید نفیسی طایفه ای بنام قشقائی(کشکائی) در قفقاز و بر اساس نوشته آقای احمد پژوه گروهی به همین نام در ترکستان چین هستند. بنا بر این نباید به وجود  قومی به نام  " قشقائی " در سرزمین ترکستان(فعلا در ازبکستان) تردید داشته باشیم .  با توجه به هم مرز بودن ترکان غز و خلج با سرزمین قشقا و مهاجرت آنها به ایران بنظر میرسد که ترکان قشقائی نیز همراه آنها وارد ایران شده باشند.و برخی از آنان از راه ایران به قفقاز کوچ کرده اند.
 با این توضیحات آیا فکر نمی کنید که مردم قشقائی از این سرزمین که روزگاری بخشی از ایران بزرگ و متعلق به ایران بوده است . به سوی فلات فعلی ایران  زمین کوچ کرده اند؟  وقتی سرزمینی به این نام و زبانی هم به این اسم و رودی هم - به این نام در دنیا وجود دارد که ساکنین آن نود درصد شان ترک زبان هستند! آیا باید هنوز به گفته فسائی در فارسنامه ناصری استناد کنیم که آنها چون گریخته بودند به این نام معروف شده اند؟
http://ghashghaietribe.persianblog.ir/page/ghashgha 

No comments:

Post a Comment