Monday, May 10, 2010

كسروی و ترك ستیزی

كسروی ، نماد انحراف روشنفكری

تولد و تكاپو
سید احمد كسروی، چهارشنبه هشتم مهرماه 1269 ه‌‌ـ.ش، در محله هكمآوار تبریزمتولد شد. پدران و اجداد او جد درجد روحانی بودند و در محله هكمآوار، درمسجدی به نام جد بزرگوار خود – آغا میر احمد كسرو آبادی – منبر میكردند. كسروی در هفت سالگی مكتب رفت، در بیست سالگی موفق به اخذ دیپلم از مدرسه طالبیه تبریز شد و به اصرار مادرش در همان مسجد مذكور منبر كرد. كسروی بعد از چهار سال منبر و به علت توهین و تمسخر عزاداری محرم، از سوی مجتهدین اعلای تبریز خوارج نامیده ‌شد، كسروی كه منتظر چنین فرصتی بود، بلافاصله ترك منبر و محراب گفت و وارد مدرسه آمریكایی "مموریال اسكول" شد و در 26 سالگی و به سنه 1295، موفق به اخذ گواهینامه زبان انگلیسی شد. او برای ادامه تحصیلاتش بصورت آكادمیك آهنگ تفلیس كرد، لكن خبر بیماری شدید مادرش، او را مجبور كرد تا برگردد.
در سال 1296 (1917م)، روسیه تزاریسم تحت یك سری قیامهای بلشویكی سقوط و كمونیستهای تازه به دوران رسیده موفق شدند تا سال 1920، تمامی قیام استقلال طلبانه مسلمین، من جمله محمد امین رسولزاده در آذربایجان شمالی سركوب كرده و حكومت جماهیر شوروی را تاسیس كنند. در مدت این سه سال هرج و مرجی، مردم مسلمان آذربایجان توسط ارامنه و نیروهای متحد مسیحی قتل عام شدند.در سال 1297، در راستای حفاظت از جان و مال مردم دو سوی ارس، جمعی از بزرگان، عالمان، تفنگچیان و روشنفكران آذربایجان شمالی و جنوبی، شعبه نظامی حزب سیاسی دمكرات آذربایچان (دیموكرات چی لار) را تاسیس كردند كه كسروی یكی از ایشان بود، اما پس از مدتی و به حكم رهبر دینی حزب (شیخ خیابانی)، كسروی را به علت داشتن انحرافات اخلاق اخراج كردند.

ده سال فساد مزدوری در عدلیه
پس از تمامی این ماجراها، كسروی در سال 1299 به سن 30 سالگی رسما وارد عدلیه شدو به عنوان مزدور غرب به نقاط مختلف ایران اعزام شد تا از لحاظ قانونی، مخالفین رضا سوادكوهی را از بین ببرد.
كسروی در اولین سال حضورش، به سمت ریاست عدلیه آذربایجان منصوب گشت و در یك اقدام ضد ایرانی، در راستای كودتای 29 اسفند 1299، تمامی عدلیه های آذربایجان را تعطیل كرد. از ننگین ترین نقاط حضور كسروی در عدلیه، وكالت پزشك احمدی یكی از جلادان رضا سوادكوهی میباشد كه كسان زیادی از جمله سرداراسعد را با آمپول هوا به كام مرگ فرستاده بود.
سرانجام بعد از ده سال فساد و بی بند و باری، در سنه 1309 بر اثر مسائلی كه بخاطر ازدواج با یكی از شاكیان زن و شكایت شوهر سابقش رخ داده بود از عدلیه اخراج شد. و پس از آن تا مدتهای زیادی به شغل وكالت آزاد ادامه داد.

سر آغاز الحاد و ارتداد
كسروی بعد ازاخراج ازعدلیه به ملاقات مستقیم رضا پالانی رفت و در پی آن، خانه ای در تهران، مقری ماهانه، امتیاز نشریه پیمان و مخارج مربوطه برای وی تعیین شد تا او با خیال راحت، افكار مسموم خود را در نشریه مذكور انتشار دهد و در راستای بیگانه پرستی، كتب فاسد تحریف كند. كه مصداق بارز آن كتاب در "راه سیاست" ص 107 میباشد: ‹‹اینكه روس و انگلیس، استقلال ایران را به راست میدارند و پیاپی میگویند ما با ایران دعوی خاكی نداریم، از روی راستی است.›› این سخنان كسروی چه مفهومی بجز وطن فروشی دارد؟
كسروی ابتدا اعتقادات شیعه از قبیل روضه‌خوانی وعزاداری محرم را مورد هجمه قرار داد  برای مثال میتوان به كتاب "شیعیگری" ص38 اشاره كرد: ‹‹آن بارگاه ها كه در مشهد و قم و سامرا و كربلا و نجف و دیگر شهرهاست و شیعیان به زیارت میروند . . . اگر دیده‌اید هریك بتخانه باشكوهی است.›› كسروی امامان معصوم را كه نمونه طهارت هستند را مورد تمسخر قرار میدهد، این درحالی است كه خود كسروی از پیشگامان پابوسی و سجده بر قبر (؟) كوروش است!
ضمن اینكه كسروی در یك مراسم وحشی بنام كتابسوزان، هر ساله كتب با ارزش شیعه چون مفاتیح و دوانین شاعرانی چون مولانا و نظامی را آتش میزد. كسروی در اظهارات ضد شیعه خود، بطور غیر مستقیم از نظرات وهابیون استفاده میكرد.
كسروی و ادعای پیغمبری
دولت بریتانیا كه در نفاق اندازی، كما فی ‌سابق پرونده سیاهی دارد و فرقه بهایی دست گل آن استعمار‌گر پیر است، اینبار كسروی را مامور این كار كرد. كسروی زمانی كه خوزستان بود با بهادرخان آشنا شده و از آن طریق به عضویت لژ فراماسونر درآمده بود و بدستور این لژ، ابتدا خاتمیت را بدون ذكر نام حضرت محمد (ص) و با زیركی هرچه تمام نفی كرد، سپس تعریف دیگری از بعثت یعنی برانگیخته شدن را ایراد كرد. و بعد از آن خود را یك برانگیخته (پیغمبر) و مرام (دین) خود را "پاكدین" معرفی كرد.

كسروی و ترك ستیزی
همانطور كه گفته شد، استعمار جهانی در پی تغییر فرهنگ آذربایجان بود. از یك طرف دولت مزدور پهلوی در برنامه های پوشالی تلویزیون و كتب جعلی مدارس، و از طرف دیگر آذربایجانیهای "سـاتـقـیـن"(...) مانند كسروی تبریزی و عارف قزوینی. كسروی پس از آن كه جزوه 56 صفحه ای (به اصطلاح كتاب) "آذری یا زیان باستان آذربایجان" را چاپ كرد، بهادرخان آن را بصورت مقاله چند قسمتی در روزنامه بصره چاپ كرد و پس از آن كتاب مذكور در انگلستان و سرتاسر جهان ترجمه و به چاپ انبوه رسید.
البته بعد از كسروی، "مرحوم رحیم رئیس نیا" در كتاب 3 جلدی "آذربایجان در سیر تاریخ ایران" و "مرحوم پروفسور محمد تقی زهتابی" در كتاب 2 جلدی تاریخ دیرین تركان ایران، وجود هفت هزارساله عنصر ترك در آذربایجان را ثابت كرده اند. و از آنجایی كه مجموع این 5 جلد قریب به دوهزار صفحه است، جای بسی نادانی است اگر كسی به جزوه 56 صفحه ای كسروی اكتفا كند.   لاكن كسروی دو شبهه اساسی را در جزوه مذكور ایراد كرده كه ما خالی از لطف ندیدیم با استناد به شعور "استاد حسن راشد"، آن دو شبهه را بی‌ پاسخ بگذاریم.
شبهه اول – كسروی به چند روستای تات زبان در اطراف مراغه، اردبیل، خلخال و قزوین اشاره میكند و میگوید: ‹‹مردم آذربایجان در اصل تات بوده و به زبان آذری پارسی صحبت میكردند و توسط مغول ها، ترك زبان شده اند و فقط این چند روستا باقی مانده است.››!!! اولا این چند روستا چگونه و به چه وسیله ای توانسته اند از زبان خود دفاع كنند؟ و اگر واقعا بومی آذربایجان هستند چرا مسمی ایشان آذری نیست؟  ثانیا باید به معنی واژه تات دقت كرد كه یك واژه توركی است و امروزه معنای سخیفی دارد و در گذشته به معنای بیگانه بكار میرفته و واژه تاجیك كه عده‌ای فارس زبان محصور در تركستان هستند نیز از تات + ژیك گرفته شده است.  ثالثا براساس ادعای كسروی میتوان ادعا كرد كه چون در لرستان و محال یاسه چای، چند روستای تركزبان وجود دارد، یا شهرهای خمین و ساوه و اراك از مركزی و شهرهای نجف آباد و خانسوار از اصفهان ترك خلج هستند، یایا در صحرای دؤشان تپه (واژه توركی – تپه خرگوش) از شرق تهران تا غرب یزد و سمنان، سكنه كم‌المجمعین ترك هستند، یا بیشتر عشایر خوزستان و بوشهر و فارس و هرمزگان، تورك قشقایی هستند و یا در خراسان اتراك افشار فزونی دارند، بس كل ایران ترك نژاد بوده و هست و فقط یر اثر هجوم فارسها زبان بخشی از ایشان تغییر كرده!!!
شبهه دوم – كسروی به نقل از كتاب "صفوة‌الصفا" اثر "ابن‌بزار" چنین میگوید: «علیشاه جوشكابی به خانقاه شیخ ‌‌‍[شیخ صفی] درآمد و او را گستاخ وار در بر گرفت و گفت حاضرباش به زبان تبریزی، گو حریفر ژاته» و كسروی مدعی است كه این همان زبان مورد اشاره او است. اولا علیشاه نمیتوانسته این لغت را به تبریزی بگوید، زیرا آن وقت مخاطب او خود شیخ میشد، در حالی كه آمده "گو حریفرژاته" (بگو حریفت آمده). یعنی شخص سومی را مخاطب قرار میدهد كه سخن اورا برای شیخ به تبریزی (توركی) ترجمه كند. زیرا اگر میخواست خود شیخ را مخاطب قرار دهد میگفت "حریفر ژاته" (حریفت آمده) و واژه "گو"(بگو) نشان میدهد كه فرد سومی در میان است كه هم زبان تركی بلد است و هم زبان پهلوی. ثانیا در این عبارت هیچ نامی از آذری برده نشده است.
واژه آذری بغیر از توركی، ساخته ذهن كسروی است و قبل از او هرگاه سخن از آذری شده؛ لغت الترك ضمیمه آن شده است. برای مثال در كتاب "بیست مقاله قزوینی" ص176 به نقل از "لی‌استرنج" انگلیسی كه یك نسل قبل از كسروی است است چنین آمده: «آذری لهجه ای از تركی است كه در آذربایجان مرسوم است.»

سخن آخر
در آخر باید گفت كه كسروی نویسنده قابلی بود، اما افسوس كه افكار مسموم خود را در كتابهای فلسفی، سیاسی و تاریخی خود دخیل میداشت. و به استعمارگران اروپایی خوش خدمتی میكرد و بساط نفاق جامعه را فراهم می آورد. امروزه كه دولت اسلامی حاكم ایران است، متاسفنانه برخی از موسسات فرهنگی مانند بنیاد افشار، همچنان كتب فاسد كسروی را چاپ و توزیع میكنند كه شایسته است دستگاه مربوطه اقدامات لازم را انجام دهد. ضمن اینكه شیعه و تورك ستیزی‌های كسروی بارها پاسخ داده شده و در هیچ جای دنیا اندیشه های منسوخ را چاپ نمیكنند.

No comments:

Post a Comment