Saturday, May 15, 2010

پيشينه مسئله كرد و آذربايجان از صفويه تا حال

ارسال در تاريخ سه شنبه یازدهم اسفند 1388 توسط اورمولو تايماز
ايل شيكاك همانطور كه در مقدمه ذكر شد از اكراد بومي سوريه و شهر حلب بودند كه از زمان سلطان طهماسب صفوي وارد خاك آذربايجان شدند و از همان بدو ورود مكراراً باعث زحمت و كشت و كشتار و قتل و غارت در حدود غربي ايران شدند. (به شرحي كه رفت). بعد از مرگ محمد آقا رياست ايل بدست جعفر آقا برادر بزرگتر اسماعيل رسيد. نيكلاي دوم تزار روسيه جعفر آقا را به همراه عبدالرزاق خان و سيد طه شمدينان براي تحبيب و تحريك به روسيه دعوت كرد(1906) پس از اين واقعه حاكم تبريز از عاقبت كار نگران و سال بعد پس از مراجعت وي به ايران در يك طوطئه وي و دونفر همراهش را در تبريز به قتل رساند(1907) اين كار كينه بزرگي در اسماعيل آقا ايجاد كرد. او در جنگ هاي مشروطه با سردار ماكو متحد شد و در جنگ سكمن آباد در خوي ، موجب شكست مجاهدان از سردار ماكو گرديد. در اين ميان با كاپيتان ديكسن وابسته نظامي بريتانيا در وان روابط نزديكي داشت. سيميتقو در 25اسفند 1296مارشيمون رهبر جيلوها را ترور كرد كه به قتل عام مردم كهنه شهر ، سلماس و اروميه منجر شد. خود نيز در اثر حمله جيلوها به عثماني فرار كرد. در 22فروردين 1297 به قتل و غارت ارامنه وان دست زد. در سال 1909 دكتر پاكارد رييس نمايندگي آمريكا در ايران شروع به دادن پول و تجهيز اكراد نمود. در كتاب اروميه در محاربه عالم سوز ص 36 ميخوانيم : امروز يك صاحب منصب افغاني به نام شير بهادر از طرف انگليس ها از موصل وارد ارومي شد. از قراري كه معلوم شد مشاراليه براي مذاكره با اكراد ماموريت مخصوص دارد. در ص 252 همان كتاب : دكتر پاكارد به اكراد ايران و عثماني هرهفته 4قران براي هر نفر حساب كرده و مال دو هفته را يك جا ميدهد. آنها هم فورا اسلحه خودشان را تكميل مي كنند . اين مسئله باعث گرديد در مدت كمي تا 1500نفر كرد مسلح در شهر حاضر گردد. همين مورد در كتاب رحمت الله توفيق نيز عينا تكرار ميشود. در رمضان همان سال اكراد در قريه قره حسنلو باعث كشتار و غارت ميشوند.
شروع در گيريها:
بعد از غائله ارامنه و جيلو هاي وان به شرحي كه در سلسله مقالات قتل عام در آذربايجان را فراموش نكنيم به صورت كاملا خلاصه بررسي كرديم قشون اتحاد اسلام عثماني قصد مراجعت نمودند و اسلحه و مهمات خود را جهت تهيه اسباب بازگشت براي فروش به اهالي اروميه تقديم نمودند ولي اسفا و شگفتا كه اين مردم بي حال و نادان از خريد آن استنكاف و اكراد همه اسلحه را خريده و زرادخانه خود را تكميل كردند. مردمي كه آنهمه تعديات و سختي را ديده بودند با چه حساب بي حسابي چنين عمل ميكنند؟! از مخيله من خارج است. به هرحال دكتر پاكارد كه همراه مسيحيان از شهر فرار كرده بود دوباره برگشته و عمليات خود را از سر ميگيرد. از اينجا منازعات اهالي و اكراد به صورت عريانتر شروع ميشود. ضياءالدوله(والي اورميه) نقشه ربودن خود را توسط كردهاعقيم و اكراد را منهزم ميكند. اكراد با دادن كشته هايي از شهر بيرون ميشوند. دكتر پاكارد را هم از شهر اخراج مي كنند.
طاهر بيگ از روساي شيكاك بندر گلمانخانه را اشغال و غارت ميكند ولي ضياءالدوله با درايت به تحكيم حصار شهر ميپردازد. در اين بين يك كار عجيب از طرف سپهدار والي تبريز سر ميزند ، ضياءالدوله را بركنار و سردار فاتح را جانشين او كرده و به خيال خود جهت تحميق سيميتقو وي را ملقب به سردار نصرت كرده و يك شمشير مرصع و مقدار كافي پول مي دهد!!! اين چه مخيله خام و چه اقدامات محير العقول است(؟) ، من نميدانم ! اين همه حماقت و اين همه بي درايتي در ميان اهالي و سران مملكت چگونه قابل توجيه است باز هم نميدانم (!!؟؟)
خروج ضياءالدوله و ورود سيميتقو:
سردار فاتح!!! به معيت كنسول انگليس با يكصد سوار قره داغي از راه شرفخانه وارد بندر گلمانخانا ميشود و اسماعيل آقا كه به مقصود خود رسيده به استقبال والي آمده و همراه او با سلام و صلوات وارد شهر ميشود!!!(ببينيد چه كسي را از والي گري شهر خلع و چه كساني به مصدر امور ميرسند! اگر انسان از غصه بميرد جاي سرزنش نيست! واي برما كه چنين سراني داريم !!!)بدينوسيله راه كردها به شهر باز ميشود. سيميتقو به جسارت خود افزوده و حاكم جديد فقط به تماشا مي پردازد. پس از افزايش تعديات به شهر و روستا ها سيميتقو به سردار فاتح پيام مي دهد كه شهر را ترك نمايد. سردار فاتح (عجب نام برازنده اي!!!)از شهر خارج و ميرزا علي اكبرخان امورات را بدست ميگيرد. سيميتقو نيز با سواران خود به شهر حمله كرده و حاكم جديد را زنداني ميكند.
جنگ گلمانخانا:
اسد آقا خان از افسران قزاق كه خود تبريزي بود ، گلمانخانا را مستحكم كرده و به اميد تبريز در برابر عمر خان شيكاك كه با توپ و مسلسل به آنجا حمله ميكند مقاومت جانانه اي انجام ميدهد. متاسفانه برج ها ي مقاومت كه از اروميه تا گلمانخانا ساخته شده بود يكي يكي به تصرف اكراد در مي آيد و كشتي هاي مهمات كه از تبريز آمده اند جرات نزديك شدن به ساحل را نمي يابند و به شرفخانا بر مي گردند. اسد خان از مقاومت عاجز شده و به ناچار پياده از راه انزل به كاظيم خان پناهنده ميشود. و از آنجا به تبريز ميرود . و به اين ترتيب گلمانخانا بدست اكراد مي افتد و راه تبريز بسته ميشود.
فاجعه باغ قيصر خانم:
بعد از تصرف اورميه ، ارشد الملك از جانب سيميتقو زمام حكومت را بدست ميگيرد اين كرد شقي ظلم و تعدي را از حد ميگذارد برخي اشخاص تظلم به درگاه عمر خان شيكاك ميبرند كه عمو ي سيميتقو است. عمر خان با نماينده اسماعيل آقا وارد شهر ميشود و چنين شايع ميشود كه ميخواهد به درد اهالي برسد. وي در باغ حسين خان افشار معروف به قيصر خانيم (محل فعلي مركز بهداشت و خانه هاي مجاور در خيابان كاشاني)نشسته و در شهر جار ميزند تا علما و تجار و كسبه در باغ مزبور جمع شوند تا به شكايات رسيدگي شود . در زير اين واقعه عجيب ، تعسر آور و آموزنده را از قلم ميرزا ابوالقاسم امين الشرع خويي از كتاب مجموعه مجلدات میراث اسلامی، به کوشش رسول جعفریان، جلد دهم مي خوانيم :
... اگر چه جماعت ارمنی و نصرانی بعد از استیلا و دست یافتن بر اسلام بر احدی رحم ناکرده و آنچه را که می توانستند از قتل نفوس خصوصا در اطراف و دهات اورمیه و نهب اموال و اسیری اعراض فرو گذاری نکرده، با همه این ها شکنجه و عذابی [152 ب] و ستم و ظلمی که از کسان اسماعیل آقا بر این جماعت بقیه السلف وارد آمده عشرعشیر آن از مسیحی ها و نصرانی ها به ظهور رسانیده و به جهت اینکه جماعت نصاری اگر چه از قتل نفوس و غارت اموال مضایقه نمی کردند لیکن اقلا شکنجه و عذابی هم نداشتند، بر خلاف اکراد وحشی که در شکنجه و عذاب کردن و مردم را سرازیر آویختن و انواع نکال و تعذیب ابدا کوتاهی ننمودند. بعضی ها را از خایه ها آویختند و برخی را از پاها می آویختند. چنانچه خود این بنده از یک نفر از نجبای افشار شنیدم می گفت: شخصی از خود ایشان که وی را آقازاده می گفتند و از آقایان دموکرات معروف است، اسماعیل آقا وی را به حکومت اورمیه منتخب می نماید و وی در جریمه گرفتن ابدا مضایقه نکرده، سهل است که به اسم اعانه هم وجه هنگفتی از اهالی [دریافت] می­کرد و گویا این مساله را برخی از آقایان اورمیه به اسماعیل آقا اطلاع می دهند. اسماعیل آقا وی را در مقام مؤاخذه کشیده آن ناپاک، بیچاره اهالی را به تهمت های غیر واقعی متهم کرده و به مشارالیه ذهنی می نماید که فعلا چندین هزار تفنگ در اورمیه است و خود منتظر هستند که قشون دولت از جانب ساوجبلاغ [مهاباد] خواهد آمد آنوقت این ها با دولتیان دست به دست داده و کسان شما را گرفته به دست دولتیان بسپارند.
اسماعیل آقا از شنیدن این کلمات تغییر کرده و در فکر مجازات بر می آید آنگاه با عمر آقای بی رحم که رئیس قشون اورمیه بوده دستورالعمل شکنجه و آزار را کما ینبغی با تلفون داده ولی صورا یک نفر فقیه کرد را با دو دسته فرستاده و وی مردم را [153 الف] در مسجد جامع خوانده و نطقی می نماید، مقر بر این که پولی که آقازاده از شما به اسم اعانه گرفته به حکم اسماعیل آقا به شما داده خواهد شد. فردا را همگی در حصار قیصر خانم که در خارج شهر حصار بزرگی است جمع شوید و پول خود را پس بگیرید.
بیچاره اهالی کول احمق به گمال{گمان} اینکه اسماعیل آقا رنجبر عدالتی آویخته فردا را قریب هزارو هفتصد نفر در آن حصار رفته، مجتمع می شوند و منتظر بودند که پول خواهیم گرفت. اولا دو روز همان طور گرسنه ایشان را در آن حصار در توقیف نگه داشته بعد از دو روز رئیس قشون هم آمده و روی دیوار ا را کردها با تفنگ­ها احاطه می نماید آنوقت مبالغی زغال آورده در میان حصار، بیست سی جا زغال ریخته و سنبه های تفنگ را مثل سیخ کباب پزی در آتش می گذارند آنگاه این فلک زده ها را اعاذنا الله من امثاله بحق محمد و آله هر دو پاها با هم بسته و از چاه آویخته و به دست و پای ایشان داغ می گذارند که فلانی مثلا باید بیست قبضه تفنگ و سه تیر و پنج تیر و چندین هزار لیره عین باید بدهید.
بعد از چندین ناله و فریاد و سوز و گداز بیچاره ها بنا می گذارند که هر کسی هر چه داشته از خانه و لانه و مخلفات خانه همه را فروخته این جریمه را بپردازند. در حالتی که کسی مخلفات نمی خرید وانگهی پول در میدان نبوده. باری آن همه تفنگ و پول هنگفت را از اهالی به چه درجه رسوایی و شکنجه می گیرند که پناه می بریم به خداوند رؤوف{رئوف} ودود لذا امثال این امتحانات محفوظ بدارد.
---------
http://www.urmulutaymaz.blogfa.com/post-303.aspx  دو
------
پيشينه مسئله كرد و آذربايجان از صفويه تا حال-پايان
ارسال در تاريخ سه شنبه یازدهم اسفند 1388 توسط اورمولو تايماز
پيشينه مسئله كرد و آذربايجان از صفويه تا حال-از جنگ دوم تا بعد از انقلاب
بعد از غائله سيميتقو اكراد برابر با جنگ دوم جهاني باز هم تعديات و قتل و غارت هاي خود را از سر گرفتند و يك كرد سوريه اي به نام زرو خان بهادري در اطراف اروميه باز هم روش سيميتقو را پي گرفت وليكن كار زيادي نتوانست انجام دهد و با خروج روس ها بتدريج قدرت او كم شده و منهزم شد . دولت محلي آذربايجان توانست امنيت قابل قبولي را ايجاد بنمايد . همزمان قاضي محمد نيز در مهاباد جمهوري مهاباد را اعلام نمود كه بعد از حمله نيروهاي دولتي وي و برادرش در مهاباد اعدام شدند. اكرد تا انقلاب اسلامي تحركي نداشتند تا اينكه بعد از انقلاب دوباره موج گسترده ترور و وحشت كرد دوباره شروع شد.
اكراد طبق عادت مالوف هميشه مايل به ياغي گري و ناامني مي باشند. اين قوم عشق عجيبي به زن سيگار و اسلحه دارد . شرايط پس از انقلاب بهترين فرصت بود تا گروه ها و احزاب مختلف كردي كه دنباله روي اسماعيل سيميتقو مي باشند با سپر گرفتن پشت گروه هاي چپ و با شعار فريبنده خودمختاري براي كردستان ، دمكراسي براي ايران اهداف تجزيه طلبانه و ضد ملت ترك را سر گيرنده و فاجعه قتل عام و كشتار خانواده هاي سلدوز (نقده )اوج وحشيت آنان را نشان داد. طوطئه اي كه با رشادت اهالي سلدوز و كمك جانانه اهالي روميه و امام جمعه آگاه و جسور آقاي حسني شكست خورد. با هم به مرور حوادث سي سال قبل مي پردازيم :
حزب دموكرات كردها كه اساسا حزبی ماركسیستی و لنینیستی بود، پس از انقلاب 57 بعنوان حزب سوسیال دموكرات با سیاستهای شدیدا ملی گرایانه و روشی مسلحانه به رهبری "دكتر عبدالرحمان قاسملو" وارد صحنه شد. در این هنگام حزب زحمتكشان كردها (كومله) نیز با افكار چپی و مائوئیستی كه البته از ضعف ایدئولوژیك رنج میبرد و خود را پیشاهنگ پرولتاریای كردها می دانست، با خط مشی مسلحانه وارد جریانات سیاسی منطقه گردید. زمانیكه تنها 8 روز از عمر انقلاب 57 گذشته بود، در 30 بهمن 1357 اكراد پادگان مهاباد را غارت كردند. "غنی بلوریان" از اعضای اصلی حزب دموکرات كه بدلیل اختلاف با خط مشی حزب دموكرات در سال 1359 به همراه گروه 7 نفری از این حزب جدا شدند در خاطراتش در "کتاب ئاله کوک" (برگ سبز) می نویسد: ((دكتر قاسملو لحظه به لحظه با اشخاص مختلفی تماس می گرفت و نقشه اشغال پادگان را میكشید. نامبرده در این خصوص چیزی به من نمی گفت. من از كانال دیگری از كارهایش مطلع بودم. به او خبر دادم قبل از اینكه اتفاقی بیفتد بهتر است ما كردها در برابر دولت موقت بازرگان كاری نكنیم. اگر تو بر این امر اصرار داری كه مساله كرد باید از طریق صلح آمیز حل شود، لازم است از این طریق حركت كنیم. نامبرده گفت: ((آنجا (پادگان مهاباد) مركز شر است باید جمع آوری گردد.)) بلوریان می نویسد پاسخ دادم: این حرف شما با تفكرات حزب مغایرت دارد اگر ما به صلح ایمان داریم و میخواهیم از طریق مسالمت آمیز مساله كرد را حل كنیم، نباید كاری كنیم كه برای خود مشكل درست كنیم. غنی بلوریان می نویسد: روز 30 بهمن ساعت 20/11 همانروز پادگان مهاباد خلع سلاح شد.
اهمیت نوشته های بلوریان از این جهت است كه چهره واقعی قاسملو و اهداف حقیقی حزب دموکرات کردها ایران را روشنتر می نمایاند. قاسملو در آن مقطع زمانی حساس منطقه، رفتاری متجاوزكارانه از خود نشان داد و پادگان مهاباد را ریشه شر میداند. در واقع او چون هدفش استیلا بر مناطق کردنشین و نیز غرب آذربایجان بود، پادگان مهاباد سدی محكم در برابر خواسته وی و حزب مطبوعه اش محسوب می شد همچنین امكان مسلح تر شدن اعضای حزب را ممكن می ساخت. در واقع خلع سلاح پادگان مهاباد مقدمه ایی بود برای جریانات خونین پاوه، سنندج، سقز، پادگان جلدیان، جنگ نقده و ... كه البته ذكر همه آنها در حوصله این مقال نمی گنجد و ما به جنگ نقده خواهیم پرداخت.
پس از جریانات پادگان مهاباد و درست یكماه پس از انقلاب 57، قاسملو خواست و اهداف دموكرات را چنین بیان میكند: ((خلق كرد فقط خودمختاری میخواهد.)) (2) هرچند سخن وی مسلما شامل همه مردم كرد نمی شد، اما مساله مهم اینست كه او در اینجا از خلق كرد صحبت می كند ولی بعدا این خود مختاری طلبی را كه اصولا باید از حاكمیت طلب نماید با ریختن خون مردم بیگناه و مظلوم تورك شیعه شهرهای نقده، خانا و ... و تلاش جهت ضمیمه نمودن مناطق ترك نشین به جغرافیای تخیلی كردها دنبال می نماید و منطقه را با چالشی عظیم و خطرناك مواجه می سازد. حال اگر در آنزمان قاسملو خودمختاری می خواست باید آنرا از حاكمیت ایران طلب میكرد ولی در ادامه خواهیم دید كه وی و یارانش با ایجاد وحشت در غرب آذربایجان و ریختن خون توركها كه خود بزرگترین قربانی در بعد مسائل ملی در ایران هستند بدنبال خواسته های خود بودند و این همان اشتباه بزرگی بود كه نهایتا به شكست دموكرات در غرب آذربایجان انجامید و حتی لطمات جبران ناپذیری را بر دیگر گروههای غیر نظامی هویت گرای آنروز آذربایجان و اعراب و توركمنها وارد ساخت. شایان ذكر است در آن مقطع زمانی علاوه بر قاسملو كه رهبر ملی بخشی از كردها بود، شیخ عزالدین حسینی (امام جمعه وقت مهاباد) نیز رهبری مذهبی اكراد را در اختیار داشت كه با هماهنگی همدیگر فتیله های جنگ قومی – مذهبی در منطقه را روشن نموده بودند و علنا ادعاهای ارضی خود بر نواحی غرب آذربایجان را اعلام میداشتند و كینه هایی ایندو ملت را فزونتر میكردند، امری كه بیشترین منفعت آنرا شووینیستهای نژادپرست فارس بردند.
پس از اینكه اكراد پادگان مهاباد را خلع سلاح نمودند و پس از سازماندهی، با لشكری كاملا مسلح كه تعدادشان بیست هزار تن یا حتی بیشتر عنوان شده، جهت برگزاری میتینگ حزبی راه نقده را در پیش گرفتند! نقده ایی كه تنها 12درصد آنرا كردها تشكیل میدادند. حال چرا نقده محل برگزاری میتینگ انتخاب شده بود، سوالی مهم و تعیین كننده است. آنها در راستای تحقق استقلال كردها عمل می كردند اما جغرافیایی كه مد نظرشان بود رویایی و تخیلی بنظر میرسید. بدینگونه كه آنان همانند شیخ عبیدالله و سیمیتقو و ... دچار ((اشتباه شدید استراتژیك)) شده بودند و بدون عبرت گرفتن از گذشته، بازهم با روشی مسلحانه و زورگویانه و تجاوزگرانه ادعاهای كذایی ارضی خود را بر غرب آذربایجان عنوان نموده بودند لذا به گفته "چمران" ((نقده دروازه آذربایجان است و برای وصول به اشنویه، جلدیان و پیرانشهر حیاتی است و برای نفوذ به آذربایجان، سیطره بر نقده ضروری بود.)) (3) با این اوصاف دلیل حمله به نقده مشخص میشود.
در جریان ورود اكراد مسلح به نقده، توركها كه به نیات پلید و روحیات طمع كارانه اكراد افراطی آگاه بودند جهت جلوگیری از ایجاد حساسیت و تنش و خونریزی سعی در متقاعد ساختن سران حزب جهت برگزاری میتینگ در نقطه ایی دیگر می نمایند. "ابریشمی" در كتاب "مساله كرد در خاورمیانه" می نویسد: ((برخی از آدمهای محترم و روحانیون ترك آمدند پا در میانی كردند، با دفتر حزب تماس گرفتند (بعدها بلوریان مطلب را تایید میكند) بلكه این مراسم مسلحانه برگزار نشود. كما اینكه بلوریان تایید می كند و می نویسد: تركهای نقده نامه ایی به حزب می نویسند و می گویند تركهای نقده از این اقدام شما ناراضی اند و نمی خواهند شما به صورت مسلحانه اقدام به برگزاری مراسم بكنید و پیشنهاد می كنند كه این مراسم در كنار شهر برگزار شود.)) (4)
اما این اقدام مردم شهر بی فایده بود و حتی "قاسملو" و "ملا صلاح" (روحانی وقت اكراد سولدوز) در تماس با ریش سفیدان شهر، تخلیه و تسلیم شهر را خواستار می شوند! كه البته با پاسخهای قاطع و شجاعانه ریش سفیدان شهر مواجه می شوند. بهرروی كردها وارد نقده شده و در استادیوم ورزشی شهر جمع میگردند. در این هنگام با شلیك گلوله ایی، كردهای تا دندان مسلح به خیابانهای شهر ریخته و شروع به شلیك بطرف مردم بیگناه تورک و كشتار آنان مینمایند. مردم بی دفاع ولی غیرتمند و جسور نقده بجای فرار و تسلیم شهر به لشكر یاغیان كرد، با معدود اسلحه هایی كه در اختیار داشتند از خود و خانواده و ناموس شخصی و ملی شان و وطن خود دفاع می كنند گفته میشود شمار سلاح های تورکها تنها 400 یا 500 قبضه اسلحه کمری یا سبک جنگی بود و اکراد با لشکری 20هزار نفری با تمامی ادوات جنگی اعم از تانگ، توپ، مسلسل و ... به نقده هجوم آورده بودند. مردم شهر بوسیله حدود 400 قبضه اسلحه سبک و در اختیار گرفتن "قالا باشی" (تپه ایی در وسط شهر) و بام ساختمانهای خیابان امام بر شهر مسلط میشوند و تعداد كثیری از یاغیان كرد كشته میشوند و عده زیادی از اکراد نیز بنا بر سنت اجدادشان متواری میشوند. اما كثرت اكراد مسلح و قلت سلاح در بین تركها باعث میشود كه تعداد زیادی از زنان و كودكان و مردم بیگناه و مظلوم نقده قربانی آرزوهای تخیلی اكراد افراطی شده و در خون خود بغلطند. بهمین جهت پس از 3 روز از شروع جنگ، "حجت الاسلام حسنی" (امام جمعه وقت اورمیه) پس از دادن یك اطلاعیه رادیویی و دعوت از مردم جهت دفع فتنه اكراد، بهمراه نیروهای مردمی از اورمیه وارد نقده میشوند و پس از 4 روز جنگ خونین و كشته شدن تعداد زیادی از مردم و نیز اكراد متجاوز، اكراد بازهم بنا بر سنت دیرینه شان فراری شده و سپاه عظیم آنها با شكست مفتضحانه و حقیرانه خود برای چندی متلاشی میشود.
در خصوص جنایات اسفناك دموكراتها در آن یك هفته "حسنی" میگوید: ((فردای آنروز ظهر بود كه من از دو خانه دیدن كردم كه در یكی از آنها یازده نفر را سر بریده بودند كه از دیدن آنها خیلی نارحت شدم. مثلا سر دخترك 3 ساله ایی را بریده بودند و با سه سیخ به سینه مادر 23 ساله اش چسبانده بودند. پیرمرد و پیرزن هم بین آنها بود. 22 نفر دیگر را هم در جایی دیگر با طناب اعدام كرده بودند. در خانه ایی دیگر جوانی را با تبر قطعه – قطعه كرده بودند. عاملین این جنایتها كسانی بودند كه ادعای دموكرات بودن داشتند.)) (5)
بهر حال اكراد افراطی اینبار نیز اشتباه بزرگی را مرتكب شدند. آنان با قتل عام و كشتار مردم بی دفاع تفكرات و ایده های شوم خود را بیش از پیش نمایانتر ساختند. جنگ نقده با مقاومت دلیرانه اهالی شهر و نیروهای كمكی، باتلاقی شد برای اكرادی كه در اصل تمامیت ارضی ایران و قسمتهای غربی آذربایجان را مورد هدف قرار داده بودند، هرچند كه دفع این فتنه برای مردم دلاور خطه سولدوز هزینه ها و تلفات سنگینی را در بر داشت.
حادثه دوم در نقده زمانی رخ داد كه جوانمردان اهل نقده به فرماندهی شهید گرانقدر "سید جعفر طاهری" (فرمانده وقت جوانمردان نقده) جهت دفاع و حفاظت از پادگان جلدیان(در 15 کیلومتری جاده نقده به خانا «پیرانشهر») در برابر تهاجم و غارت اكراد مامور حفاظت از آنجا شده بودند. گروه 18 نفره از این سربازان دلیر آذربایجان در یكی از روزها كه از جلدیان به نقده بازمیگشتند، در حوالی روستای كردنشین"قارنا" مورد حمله غیر منتظره اكراد واقع شدند و اكراد همه آنها را قتل عام و شهید كردند تنها یكنفر از آنان بنام (خ.پ) زخمی شده و خود را به نقده رسانید و مردم شهر را از جنایت صورت گرفته مطلع نمود. گروههایی از مردم شهر به محل فاجعه عزیمت كردند و با دیدن اجساد جوانان صادق و پاك خود كه گناهی جز دفاع از خاك مقدس وطن نداشتند، به عاملان این جنایت حمله نموده و آنها را به سزای عمل خود رساندند. متاسفانه مساله قارنا از جانب اكراد افراطی بصورتی تحریف شده و یكطرفه بیان میشود، یعنی آنان فقط قسمت دوم این فاجعه یعنی حمله گروههای از مردم به قارنا را مورد توجه قرار میدهند و قسمت اول و اصلی چنین فاجعه ایی یعنی به شهادت رساندن 17 تن از جوانان رشید نقده بوسیله اكراد را كه دلیل حمله مردم به قارنا بود را اصلا بزبان نمی آورند! البته در مساله قارنا باید خیلی از مسائل را در نظر داشت، مخصوصا اینكه مگر نه این بود كه ناامنی و كشتار جاری در منطقه حاصل تلاشهای اكراد جهت استقلال كردها و تجزیه آذربایجان و ضمیمه نمودن اراضی غربی آن بخاك تخیلی كردها بود و مردم تورك نیز همیشه در این جریانات در حالت و موضعی دفاعی قرار داشتند و طبیعتا در مقابل متجاوز، از خانه و كاشانه و سرزمین آبا و اجدادی و ناموس خود دفاع میكردند؟
بهرصورت حمله به نقده و اشتباه صورت گرفته توسط اكثریت قریب به اتفاق رهبران سیاسی كردها مورد پذیرش میباشد. ((بعدها"عبدالله حسن زاده" دبیركل وقت حزب دموكرات در جلد اول كتاب "نیم قرن مبارزه" بیان میكند كه در فاجعه نقده، رهبران حزب سهل انگاری كردند و در دام خطرناكی افتادند.)) (6)
اما پس از سركوب فتنه اكراد در نقده، آندسته از اكراد ساكن نقده كه فراری شده بودند به شهر بازمیگردند. مردم نقده آنان را پذیرفته و چشم خود را به خیانتها، كشتارها و غارتهای صورت گرفته می بندند!!! و سیاستی كه متضمن امنیت منطقه باشد را اتخاذ میكنند. هرچند كه كردها هیچگاه چنین سیاستی را در شهرهای دیگر همانند "خانا" (پیرانشهر فعلی) پیشه خود نكردند بگونه ایی كه خیل عظیمی از توركهای ساكن آنجا كه اموالشان بوسیله اكراد غارت شده بود و جانشان نیز در معرض خطر بود به شهرهای دیگر مهاجرت اجباری نمودند ولی آنان هیچگاه اجازه بازگشت به شهر و دیار خود را نیافتند و تركیب جمعیتی خانا تغییر بزرگ و كاملا محسوسی نمود و شمار اكراد آن شهر فزونی یافت.
پس از جنگ نقده و جریانات شهرهای كردنشین استان كردستان كه البته در حوصله این مقال نمی گنجد، و با توجه به شروع جنگ 8 ساله ایران - عراق و تشكیل قرارگاه حمزه سیدالشهداء كه بوسیله جوانان آذربایجانی تشكیل شده بود و متعاقب آن درگیریهای شدید بین نیروهای دموکرات و کومله ((در سال 1360 پایگاههای اصلی حزب دموكرات به خاك عراق منتقل شد.)) (7) ولی این به معنای دفع كامل فتنه اكراد نبود، چراكه آنان تا سالهای پایانی جنگ، بصورت مسلحانه در منطقه غرب آذربایجان حاضر بودند و در این مدت علاوه بر راهزنی و غارت روستاها و به اسارت گرفتن مردم عادی، ترور افسران و حتی سربازان ژاندارمری و سپاهی با شدت فراوانی در جریان بود كه شاید فاجعه قتل عام تمامی سربازان ژاندارمری و سپاهیان مستقر در سه راهی "دَرَله"(دارلك) و مثله نمودن ایشان در تاریخ 22 اردیبهشت 1360 معروفترین آنها باشد كه "شهید امینی" نیز در این كشتار وحشیانه بهمراه دیگر جوانان غیرتمند آذربایجان بشهادت رسیدند. حال معلوم نبود كه آنان دنبال چه بودند، اگر با حكومت جمهوری اسلامی مشكل داشتند پس چرا مردم ترك غرب آذربایجان را ناجوانمردانه قتل و غارت میكردند و مشكلات سیاسی خود را به این مردم مظلوم تعمیم میدادند؟ كما اینكه آنان با وحشیگریها و سیاستهای ضد بشری خود علاوه بر ایجاد ناامنی شدید در منطقه، فرصتهای سرمایه گذاری بخش دولتی را در منطقه گرفتند (یا حداقل بهانه دست دولت دادند) و نیز باعث فراری شدن سرمایه داران و كوچ اجباری تعداد كثیری از اهالی غرب آذربایجان گردیدند كه خود بحث درازی دارد.
درسهایی که باید از جنگ نقده آموخت:
اولا: جنگ نقده ما را در شناختن نیات و اهداف و ماهیت واقعی اکراد افراطی کمک میکند. چه کودکان و زنان و مردانی بی دفاع و بیگناه که قربانی آرزوهای خیالی و تجاوزگرانه اکراد شده اند. شایان ذکر است در آن مقطع زمانی تمامی جنایات در زمان رهبری قاسملو صورت گرفته اند.
ثانیا : اگر امروز مردم دلاور و غیرتمند نقده که میتوان آنها را ((سمبل استقامت و غیرت)) آذربایجان دانست، در مقابل اکراد آگاهانه و قاطعانه ایستاده اند، دلیلش اینست که در جنگ با اکراد این خود مردم بودند که با تشکیل هسته های مقاومت، منطقه را و به عبارتی صحیحتر آذربایجان را نجات دادند و منتظر نیروهای تهران که یا بیایند یا نیایند نشدند. و امروز نیز این خود مردم هستند که جدای از سیاستهای حاکمیت، در برابر متجاوزان کرد و ادعاهای واهی آنها ایستاده اند و اکراد در سولدوز کاری نمیتوانند بکنند.
ثالثا: در جنگ نقده تنها اشتباهی که باز از روحیه بیش از حد مهربان و یا به عبارتی بهتر مهربانی های بی مورد ما سرچشمه میگیرد اینست که پس از جنگ نقده اکراد ساکن نقده به شهرهایی نظیر مهاباد و... فرار کردند، اینها کسانی بودند که حزب دموکرات کردستان را در رسیدن به نیاتش در نقده یاری داده بودند و در کشتارها و غارتها فعالیت اساسی داشتند، ولی مردم سولدوز پس از چند ماه از جنگ آنها را به شهر بازگرداندند!!! و چشم خود را بر خیانت ها و جنایتهای آنها بستند و این اشتباهی بزرگ و سئوال برانگیز بود.
متاسفانه از اين حوادث نه مردم ترك آذربايجان و نه مسئولين انقلاب درس هاي لازم را نگرفتند و اكراد با استفاده از مهرباني اهالي و غفلت مسئولين با پول هاي كثيف ناشي از انواع قاچاق به خريد زمين ، باغ و مناطق مسكوني پرداخته و با كمك هاي تشكيلات اقليم كردستان عراق هجوم گله وار و مهاجرت كاملا سازمان يافته به مناطق آذربايجان غربي را با جديت پيگير هستند. اگر غفلت مسئولين و خواب اهالي بيش از اين ادامه پيدا كند بايستي منتظر فجايع بعدي باشيم .
اورمولو تايماز- قسمت پاياني

No comments:

Post a Comment