دئييم
«دئييم» در فولكلور آذربايجان داراي نقش و اهميتي بمراتب بالاتر از ضرب المثلها است. نمي توان آنها را در يك جمله تعريف كرد اما مي توان براحتي آنها را از مثلها و اصطلاحات جدا كرد. متأسفانه تاكنون در ايران روي اين موضوع تحقيقي صورت نگرفته و كتابي منتشر نشده است. مقالات و كتابهاي منتشر شده در دانشگاههاي جهاني نيز حاكي از اين است كه كسي تاحال نتوانسته است ادعا كند كه توانسته است تمام «دئييم»ها در تركي را جمع آوري كند و يا حتي تعداد آنها را بداند اما كتابهاي قطور و بزرگي در اين ساحه نگاشته شده و به تدوين اين درياي بيكران فولكلور تركي پرداخته است. اگر بخواهيم تعريفي از «دئييم» داشته باشيم ، آنها:
الف) جملاتي كوتاه و پرمغز هستند: گؤز ايشيغي(نور چشم)
ب) استخوانبندي شده و تأييد شده از طرف عامه هستند: ديلي بيبار(بد دهن)
ج) غالباً بصورت مصدري ادا مي شوند: ديل دولاشديرماق(بهانه آوردن)
د) كوتاه ولي حداقل دو كلمه اي هستند: يونگول اولماق (بي شخصيت شدن)
هـ) غالباً معناي ظاهري آنها مورد نظر نيست: باشا چالماق(به سر كوفتن ـ منت زدن)
و) گاهي اشاره به موضوعي است كه همه مي دانند: مرند اؤلوسو اولماق(كاري را طول دادن)
ز) به خود قالب گرفته اند و ساختار ديگر نمي گيرند. ديلي بيبار(نه ديلي ساريمساق!)
با مقايسه خصوصيات فوق با اصطلاحات و ضرب المثلها براحتي مي توان فرق آنها را دانست و آنها را از هم متمايز نمود. مشخص است كه اصطلاحاتي چون بيلگي سايار(كامپيوتر) و يا بلگه يازار (فاكس) نمي تواند دئييم باشد. يا ضرب المثلها كه واقعياتي تجربه شده و صريح هستند ، مي توانند از دئييم جدا شوند. براحتي مي توان فهميد كه«آتا ات وئرمك و ايته اوت وئرمك» كنايه از كار نسنجيده و غير عقلائي بوده و دئييم مي باشد اما «آتا اوت وئرمك و ايته ات وئرمك» واقعيتي انكارناپذير است كه در گروه ضرب المثلها گنجانده مي شود.
حال با اين تعاريف و مشخصات به سراغ «دئييملر» در فولكلور غني ميانه مي رويم تا به قدر ليواني از درياي بيكران دئييم سيراب شويم. جمله اول دئييم ، جمله دوم معناي ظاهري و جمله سوم معناي حقيقي و مورد انتظار است:
الي آچيق (دست باز ـ شخص خير و سخاوتمند)
دوزسوز آدام (آدم بي نمك ـ آدم لوث)
باشي بلالي(سر بلادار ـ آدم پرماجرا)
گؤزو آج (چشم گرسنه ـ آدم طماع و هوسران)
الي چؤرك دوتماق(دستش به نان رسيدن ـ رونق گرفتن كار و بار)
آد چيخارتماق(اسم درآوردن ـ مشهور شدن)
آدام اولماق(آدم شدن ـ دست از كارهاي غيرانساني برداشتن)
آغير آياق(سنگين پا ـ تنبل و كم اراده)
آلچاق آدام(كوتاه قد ـ آدام پست و كم جنبه)
آغير سؤز(حرف سنگين ـ حرفي كه قبولش سخت و زور باشد)
ديل دولاشديرما(زبان پيچاندن ـ بهانه تراشي براي فرار از يك حقيقت)
ديلي گوده(زبان كوتاه ـ كسي كه ديگر توجيهي نمي تواند براي عملش بيآورد)
آغزينا گله ني دانيشماق (هرچه دهانش بيآيد ، حرف بزند ـ گزافه گوئي و دهن لقي و فاش كردن)
ياشيندان ايره لي دانيشماق(بالاتر از سن و سال حرف زدن ـ حرف غيرمربوط زدن)
عاغيللي ـ باشلي (داراي عقل و سر ـ داراي عقل و هوش و منطق)
عاغلي كسمك (عقل بريدن ـ عقلش به چيزي قد دادن)
اوزو آغ اولماق(روسفيد شدن ـ سربلند شدن در يك موضوعي)
آلتيندان چيخماق(از زيرش دررفتن ـ حرفي را منكر شدن)
آمماسي وار (اما دارد ـ شرط دارد ، ايده ال نيست و عيب جزئي دارد)
آنادان اولما (از مادر زاده شده ـ كاملاً پاك و عاري از گناه)
آرا قاتما(ميان زدن ـ ميانه كساني را بهم زدن)
آراسي سويوماق(سرد شدن ميانه ـ كاهش ارتباط و عاطفه)
مين دره نين سويون بير ائله مك(آب هزار دره را يكي كردن ـ اختلاط چند مسئله براي اثبات حرف)
آي اللي ، حساب بللي(ماه پنجاه،حساب معلوم ـ اگر همه چيز هم تغيير كند، حساب سرجايش است)
باشدان باشا(از سر به سر ـ تك تك افراد)
چاليب چيرپماق(زدن و كوفتن ـ همه چيز را بهم دوختن و چيزي درآوردن)
چنه سي دوشوك(چانه افتاده ـ پرحرف و گزافه گو)
داغ كيمين(مانند كوه ـ محكم و استوار)
دووارا دئمك(به ديوار گفتن ـ عدم تأثير سخن در شخص)
باش آپارماق(سر بردن ـ از پرحرفي سردرد گرفتن)
دريسيني اوزمك(پوستش را درآوردن ـ به ستوه آوردن)
ديل قفسه سالماماق(زبان در قفس نيانداختن ـ پرحرفي و پرچانگي كردن)
سؤز يئره دوشمك (حرف به زمين افتادن ـ اهميت ندادن به حرفي و آنرا رد كردن)
ال آچماق(باز كردن دست ـ ابراز نيازمندي كردن)
اليندن گله ني ائله مك(هرچه از دست برمي آيد ، كردن ـ هركاري مي تواند بكند ، بكند)
گليب گئتمك(رفت و آمد ـ روابط دوطرفه و عادلانه)
گئديش او گئديش(رفتن همان رفتن ـ ديگر بعد از آن رفتن نيآمده است)
كؤلگه سيندن توك سالماق(از سايه اش مو انداختن ـ وقتي سايه اش را ببيند،از ترس موهايش بريزد)
گؤزونون اودون آلماق(آتش چشمش را گرفتن ـ غرورش را گرفتن و ترساندن)
گؤز آغارتماق (چشم سفيد كردن ـ چشم غره رفتن و نهي كردن)
خبري گلمك(آمدن خبرش ـ آمدن خبر مرگ كسي)
ايچين آچماق(مغزش را باز كردن ـ توضيح دادن و تحليل كردن)
ايپيني سورمك(طنابش را كشاندن ـ دنبال دردسر گشتن)
ايپينن قويويا دوشمك(با طنابش به چاه افتادن ـ روي حرف و قول كسي حساب باز كردن)
قارا ياخماق(سياه چسباندن ـ تهمت زدن)
قارا يولا(به راه سياه ـ وا اسفا! افسوس!)
قارا گونه قالماق(به روز سياه ماندن ـ بدبخت شدن)
نه وار نه يوخ؟(چه هست و چه نيست؟ ـ چه خبر ؟)
عؤمرو بالله(عمر بالله ـ هميشگي و زوال ناپذير)
اؤزو ـ سؤزو بير(صورتش و حرفش يكي است ـ پشت و رو ندارد)
سؤز وئرمك(حرف دادن ـ قول دادن)
دامينان شام آراسي(بين شام و خانه ـ زمان نسنجيده و بي حساب و كتاب)
قارني زيغلي(شكم گل آلود ـ آدم حسود)
قيرميز آدام (آدم قرمز ـ آدم پر رو و بي حياء)
«دئييم» در فولكلور آذربايجان داراي نقش و اهميتي بمراتب بالاتر از ضرب المثلها است. نمي توان آنها را در يك جمله تعريف كرد اما مي توان براحتي آنها را از مثلها و اصطلاحات جدا كرد. متأسفانه تاكنون در ايران روي اين موضوع تحقيقي صورت نگرفته و كتابي منتشر نشده است. مقالات و كتابهاي منتشر شده در دانشگاههاي جهاني نيز حاكي از اين است كه كسي تاحال نتوانسته است ادعا كند كه توانسته است تمام «دئييم»ها در تركي را جمع آوري كند و يا حتي تعداد آنها را بداند اما كتابهاي قطور و بزرگي در اين ساحه نگاشته شده و به تدوين اين درياي بيكران فولكلور تركي پرداخته است. اگر بخواهيم تعريفي از «دئييم» داشته باشيم ، آنها:
الف) جملاتي كوتاه و پرمغز هستند: گؤز ايشيغي(نور چشم)
ب) استخوانبندي شده و تأييد شده از طرف عامه هستند: ديلي بيبار(بد دهن)
ج) غالباً بصورت مصدري ادا مي شوند: ديل دولاشديرماق(بهانه آوردن)
د) كوتاه ولي حداقل دو كلمه اي هستند: يونگول اولماق (بي شخصيت شدن)
هـ) غالباً معناي ظاهري آنها مورد نظر نيست: باشا چالماق(به سر كوفتن ـ منت زدن)
و) گاهي اشاره به موضوعي است كه همه مي دانند: مرند اؤلوسو اولماق(كاري را طول دادن)
ز) به خود قالب گرفته اند و ساختار ديگر نمي گيرند. ديلي بيبار(نه ديلي ساريمساق!)
با مقايسه خصوصيات فوق با اصطلاحات و ضرب المثلها براحتي مي توان فرق آنها را دانست و آنها را از هم متمايز نمود. مشخص است كه اصطلاحاتي چون بيلگي سايار(كامپيوتر) و يا بلگه يازار (فاكس) نمي تواند دئييم باشد. يا ضرب المثلها كه واقعياتي تجربه شده و صريح هستند ، مي توانند از دئييم جدا شوند. براحتي مي توان فهميد كه«آتا ات وئرمك و ايته اوت وئرمك» كنايه از كار نسنجيده و غير عقلائي بوده و دئييم مي باشد اما «آتا اوت وئرمك و ايته ات وئرمك» واقعيتي انكارناپذير است كه در گروه ضرب المثلها گنجانده مي شود.
حال با اين تعاريف و مشخصات به سراغ «دئييملر» در فولكلور غني ميانه مي رويم تا به قدر ليواني از درياي بيكران دئييم سيراب شويم. جمله اول دئييم ، جمله دوم معناي ظاهري و جمله سوم معناي حقيقي و مورد انتظار است:
الي آچيق (دست باز ـ شخص خير و سخاوتمند)
دوزسوز آدام (آدم بي نمك ـ آدم لوث)
باشي بلالي(سر بلادار ـ آدم پرماجرا)
گؤزو آج (چشم گرسنه ـ آدم طماع و هوسران)
الي چؤرك دوتماق(دستش به نان رسيدن ـ رونق گرفتن كار و بار)
آد چيخارتماق(اسم درآوردن ـ مشهور شدن)
آدام اولماق(آدم شدن ـ دست از كارهاي غيرانساني برداشتن)
آغير آياق(سنگين پا ـ تنبل و كم اراده)
آلچاق آدام(كوتاه قد ـ آدام پست و كم جنبه)
آغير سؤز(حرف سنگين ـ حرفي كه قبولش سخت و زور باشد)
ديل دولاشديرما(زبان پيچاندن ـ بهانه تراشي براي فرار از يك حقيقت)
ديلي گوده(زبان كوتاه ـ كسي كه ديگر توجيهي نمي تواند براي عملش بيآورد)
آغزينا گله ني دانيشماق (هرچه دهانش بيآيد ، حرف بزند ـ گزافه گوئي و دهن لقي و فاش كردن)
ياشيندان ايره لي دانيشماق(بالاتر از سن و سال حرف زدن ـ حرف غيرمربوط زدن)
عاغيللي ـ باشلي (داراي عقل و سر ـ داراي عقل و هوش و منطق)
عاغلي كسمك (عقل بريدن ـ عقلش به چيزي قد دادن)
اوزو آغ اولماق(روسفيد شدن ـ سربلند شدن در يك موضوعي)
آلتيندان چيخماق(از زيرش دررفتن ـ حرفي را منكر شدن)
آمماسي وار (اما دارد ـ شرط دارد ، ايده ال نيست و عيب جزئي دارد)
آنادان اولما (از مادر زاده شده ـ كاملاً پاك و عاري از گناه)
آرا قاتما(ميان زدن ـ ميانه كساني را بهم زدن)
آراسي سويوماق(سرد شدن ميانه ـ كاهش ارتباط و عاطفه)
مين دره نين سويون بير ائله مك(آب هزار دره را يكي كردن ـ اختلاط چند مسئله براي اثبات حرف)
آي اللي ، حساب بللي(ماه پنجاه،حساب معلوم ـ اگر همه چيز هم تغيير كند، حساب سرجايش است)
باشدان باشا(از سر به سر ـ تك تك افراد)
چاليب چيرپماق(زدن و كوفتن ـ همه چيز را بهم دوختن و چيزي درآوردن)
چنه سي دوشوك(چانه افتاده ـ پرحرف و گزافه گو)
داغ كيمين(مانند كوه ـ محكم و استوار)
دووارا دئمك(به ديوار گفتن ـ عدم تأثير سخن در شخص)
باش آپارماق(سر بردن ـ از پرحرفي سردرد گرفتن)
دريسيني اوزمك(پوستش را درآوردن ـ به ستوه آوردن)
ديل قفسه سالماماق(زبان در قفس نيانداختن ـ پرحرفي و پرچانگي كردن)
سؤز يئره دوشمك (حرف به زمين افتادن ـ اهميت ندادن به حرفي و آنرا رد كردن)
ال آچماق(باز كردن دست ـ ابراز نيازمندي كردن)
اليندن گله ني ائله مك(هرچه از دست برمي آيد ، كردن ـ هركاري مي تواند بكند ، بكند)
گليب گئتمك(رفت و آمد ـ روابط دوطرفه و عادلانه)
گئديش او گئديش(رفتن همان رفتن ـ ديگر بعد از آن رفتن نيآمده است)
كؤلگه سيندن توك سالماق(از سايه اش مو انداختن ـ وقتي سايه اش را ببيند،از ترس موهايش بريزد)
گؤزونون اودون آلماق(آتش چشمش را گرفتن ـ غرورش را گرفتن و ترساندن)
گؤز آغارتماق (چشم سفيد كردن ـ چشم غره رفتن و نهي كردن)
خبري گلمك(آمدن خبرش ـ آمدن خبر مرگ كسي)
ايچين آچماق(مغزش را باز كردن ـ توضيح دادن و تحليل كردن)
ايپيني سورمك(طنابش را كشاندن ـ دنبال دردسر گشتن)
ايپينن قويويا دوشمك(با طنابش به چاه افتادن ـ روي حرف و قول كسي حساب باز كردن)
قارا ياخماق(سياه چسباندن ـ تهمت زدن)
قارا يولا(به راه سياه ـ وا اسفا! افسوس!)
قارا گونه قالماق(به روز سياه ماندن ـ بدبخت شدن)
نه وار نه يوخ؟(چه هست و چه نيست؟ ـ چه خبر ؟)
عؤمرو بالله(عمر بالله ـ هميشگي و زوال ناپذير)
اؤزو ـ سؤزو بير(صورتش و حرفش يكي است ـ پشت و رو ندارد)
سؤز وئرمك(حرف دادن ـ قول دادن)
دامينان شام آراسي(بين شام و خانه ـ زمان نسنجيده و بي حساب و كتاب)
قارني زيغلي(شكم گل آلود ـ آدم حسود)
قيرميز آدام (آدم قرمز ـ آدم پر رو و بي حياء)
No comments:
Post a Comment