Wednesday, May 19, 2010

عصر ایران

«عصر ایران» و تیراختور

می 18, 2010
۲۵ ارديبهشت 1389 تاریخینده عصر ایران خبر سایتیندا «تبريز و فوتبال و سیاست-در باب حمله به علي دايي» باشلیقلی بیر یازی یاییملانمیش. بو یازینی باشقا سایتلار دا کوپیالامیش، (اورمیه آینانیوز کیمی).
بو یازیدا دوغرولارلا یانلیشلیقلار بیر-بیرینه قاریشدیریلمیش. سونرا عصر ایران خبری سیلمیش(یارپاق بوشدور).
سیلینمیش یازینین متنی هله‌لیک Google Cashده وار. یازیدان پارچالار:
پیوند فوتبال و سیاست در تبریز با صعود تیم تراکتورسازی به لیگ برتر آغاز شد. تراکتورسازی در دوران پس از دوم خرداد نیز در لیگ یک فوتبال ایران حضور داشت…اما تراکتورسازی در آن زمان چنین حمایتی از مردم تبريز را در پشت سر خود نداشت…که چرا تراکتورسازی الان این گونه پرطرفدار است و تماشاگرانش این گونه پرشورند؟
در دوران اصلاحات، شهر تبریز هم جزو شهرهای تحول خواه بود. در حادثه 18 تیر، تبریز دستادست و دوشادوش تهران، حامی اصلاحات دموکراتیک بود.
پس از انتشار کاریکاتور…اعتراضات قومیتی شهر تبریز….علیرغم ناآرامی چند روزه در تبریز، تهران در کمال آرامش نظاره گر اعتراض تبریزی ها به کاریکاتور روزنامه دولت بودند. ظاهراً سکوت تهرانی ها…را باید نقطه آغاز جدایی سیاسی این دو شهر مهم ایران دانست.
در باب چرایی عدم مشارکت تبریز سرخ در جنبش سبز، دلایل متفاوتی می توان اقامه کرد اما یک دلیل هم این است که مردم تبریز کشمکش بر پا شده بر سر نتیجه انتخابات ریاست جمهوری را نهايتاً دعوای فارس ها با یکدیگر می دانند و هم از این رو ترجیح می دهند که انرژی خود را برای آینده ذخیره کنند.
در حال حاضر تراکتورسازی در ایران همان نقشی را ایفا می کند که بارسلونا در اسپانیا. گیرم اندکی کمرنگ تر.
رویکرد سیاسی – قومیتی تبریزی ها به فوتبال سبب می شود که فولادگستر هم برای آنها به تراکتورسازی دیگری تبدیل شود که هورا کشیدن برایش دلالت هایی کاملاً سیاسی – قومیتی دارد.
فضای فوتبال تبریز در شرایط کنونی، فضایی فارسستیز است. علی دایی نیز برای فوتبالدوستان “سیاسی شده” تبریز، چهره ای خائن است که به رغم آذر[بایجان]ی بودن، در تیم اول پایتخت در خدمت فارسی زبانان به سر می برد.
بازی سال آینده مس کرمان با تراکتورسازی تبریز، آبستن حوادثی از این دست و شاید هم بدتر از این باشد. بر مسئولین فدراسیون فوتبال است که از سر مصلحت اندیشی سیاسی، بیش از این با تماشاگران و تیم های تبریزی مماشات نکنند. آنان مجاز به مجازات متخلفانند. تردید و تعلل در اعمال این مجازات، شهر تبریز را آبستن حوادثی پر آه و افسوس در تاریخ فوتبال این کشور خواهد ساخت
یازینین تام متنی:

تبريز و فوتبال و سیاست
در باب حمله به علي دايي
عصر ايران ورزشي، هومان دورانديش - حمله یکی از تماشاگران تیم فولادگستر تبریز به علی دایی، اتفاق غریبی در فوتبال ایران است که جای تجزیه و تحلیل فراوان دارد. در این یاداشت می کوشیم این حادثه را به نسبت فوتبال و سیاست در شهر تبریز تحلیل کنیم.
پیوند فوتبال و سیاست در تبریز با صعود تیم تراکتورسازی به لیگ برتر آغاز شد. تراکتورسازی در دوران پس از دوم خرداد نیز در لیگ یک فوتبال ایران حضور داشت. این تیم در آن زمان هم تیم خوبی بود که با مربیگری واسیلی گوجا در مجموع عملکرد قابل قبولی در فوتبال ایران داشت.
اما تراکتورسازی در آن زمان چنین حمایتی از مردم تبريز را در پشت سر خود نداشت. سئوال اساسی این است که چرا تراکتورسازی الان این گونه پرطرفدار است و تماشاگرانش این گونه پرشورند؟
در دوران پیش از دوم خرداد فضای سیاسی جامعه ایران به گونه ای بود که مردم تنها می توانستند در جهت موافق سیاستهای رسمی " در صحنه " باشند. کسانی که مخالف سیاستهای رسمی بودند، ولو سیاست تعیین شده از سوی یک وزیر نه چندان برجسته، مجالی برای اعتراض نداشتند.
پس از دوم خرداد فضا به کلی عوض شد. طرفداران خاتمی به مناسبتهای مختلف در میتینگ های سیاسی شرکت می کردند و امید فراوانی داشتند که با کنشگری خود در عرصه سیاست، مطلوبات و مطالبات سیاسی – اجتماعی خود را محقق کنند.
هر چند که آن هشت سال به کام نیروهای اجتماعی تحول طلب تمام نشد، ولی مردم دریافتند که می توان خیلی چیزها را به سیاست پیوند زد. مثلاً آنها دریافتند که می توان پس از پیروزی ایران در برابر استرالیا یا آمریکا به خیابانها ریخت و شادی کرد و رفتارهایی خلاف هنجارهای رسمی از خود بروز داد. و یا دیدند که می توان به بهانه نتایج ضعیف تیم ملی در مسابقات راهیابی به جام جهانی ( 1380 )، سرخوردگی های خود را از ناکامی خاتمی و دولت اصلاحات، در خیابانها خالی کنند و اگر شعارهای سیاسی شان به جایی نرسیده است، ناکامی در ورزش را محملی سازند برای اعتراض به وضع موجود.
در دوران اصلاحات، شهر تبریز هم جزو شهرهای تحول خواه بود. در حادثه 18 تیر، تبریز دستادست و دوشادوش تهران، حامی اصلاحات دموکراتیک بود. اما با شکست اصلاحات خاتمی و فروکش کردن تب سیاسی سالهای نخست اصلاحات، تبریز هم در یاسی سیاسی فرورفت. امیدها بر باد رفته بود و آههای حسرت در فضا پراکنده بود.
پس از انتشار کاریکاتور جنجال برانگیز روزنامه ایران در سال 85، اعتراضات قومیتی شهر تبریز را فراگرفت. اما علیرغم ناآرامی چند روزه در تبریز، تهران در کمال آرامش نظاره گر اعتراض تبریزی ها به کاریکاتور روزنامه دولت بودند. ظاهراً سکوت تهرانی ها در قبال آن کاریکاتور و عدم همراهی شان با اعتراضات مردم تبریز به روزنامه دولت احمدی نژاد را باید نقطه آغاز جدایی سیاسی این دو شهر مهم ایران دانست.
باری در شرایطی که مردم ایران از تجربه دوران اصلاحات این نکته را آموخته بودند که می توان به " خیابان " آمد و علم اعتراض را برافراشت، دو حادثه ورزشی و سیاسی در جامعه ایران رخ داد. نخست تیم تراکتورسازی به لیگ برتر آمد و دوم، انتخابات ریاست جمهوری در ایران برگزار شد.
حادثه اول تبریزی ها را و حادثه دوم، تهرانی ها را به تکاپو انداخت. شور و اشتیاق گسترده مردم تبریز نسبت به تیم تراکتورسازی در حالی تنور لیگ برتر را گرم می کرد که مردم تهران در خیابانهای این شهر در اعتراض به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری، تنور سیاست را در این آب و خاک گرم کرده بودند.
اما تبریزی ها در سال 88 نه چنان بودند که در سال 78 رخ نموده بودند. آنها به رغم برحورداری از سنت اعتراضات سیاسی در تاریخ معاصر ایران ( عصر مشروطیت، انقلاب 57 و حادثه 18 تیر )، این بار در اعتراض به حوادث سیاسی به میدان نیامدند بلکه میدان ورزش را دستمایه ابراز وجود سیاسی غیرمستقسم ساختند.
این گونه کنشگری سیاسی برای آنها از دو جهت عقلانی است. نخست اینکه هزینه سنگینی در برندارد ( بلکه تا کنون هیچ هزینه ای نداشته است ) و دوم اینکه، سودش به جیب فارس های مرکزنشین نمی رود.
در باب چرایی عدم مشارکت تبریز سرخ در جنبش سبز، دلایل متفاوتی می توان اقامه کرد اما یک دلیل هم این است که مردم تبریز کشمکش بر پا شده بر سر نتیجه انتخابات ریاست جمهوری را نهايتاً دعوای فارس ها با یکدیگر می دانند و هم از این رو ترجیح می دهند که انرژی خود را برای آینده ذخیره کنند.
این انرژی فعلاً در میدان فوتبال و در حمایت از تیم تراکتورسازی صرف می شود. نحوه حمایت تبریزی ها از تیم تراکتورسازی، هر عاقلی را نسبت به خلوص فوتبالي این حمایت به تردید می اندازد.
پر بیراه نیست اگر بگوییم در حال حاضر تراکتورسازی در ایران همان نقشی را ایفا می کند که بارسلونا در اسپانیا. گیرم اندکی کمرنگ تر.
رویکرد سیاسی – قومیتی تبریزی ها به فوتبال سبب می شود که فولادگستر هم برای آنها به تراکتورسازی دیگری تبدیل شود که هورا کشیدن برایش دلالت هایی کاملاً سیاسی – قومیتی دارد.
در دهه 70 زمانی که پرسپولیس در تبریز با تراکتور سازی بازی می کرد، ورزشگاه در بهترین حالت به دو قسمت تقسیم می شد: پاره ای طرفدار پرسپولیس و پاره ای هم طرفدار تراکتورسازی. اما الان تیم گمنام و کمنام فولادگستر از حمایت اکثریت تبریزی ها در برابر تیم محبوب و باسابقه پرسپولیس برخوردار است. مگر فولادگستر در تاریخ فوتبال ایران چه کرده است که چنین پرطرفدار است؟ هیچ. فولادگستر تنها یک بهانه است و تراکتورسازی نیز در فقدان انگیزه های سیاسی، تیمی است با تماشاگرانی متوسط به لحاظ تعداد و تعدد.
شرایط سیاسی خاصی که در فوتبال تبریز پدید آمده است، فدراسیون فوتبال را به مماشات با تراکتورسازی تبریز واداشته است. آنها زمین بازی را ترک می کنند اما جریمه ای که شامل حالشان می شود، ناظران بی طرف را به خنده می اندازد. تماشاگران تراکتور در اعتراض به داور بازی اسکناس های دو هزار تومانی از جیبشان در می آورند اما فدراسیون فوتبال هیچ جریمه ای برای این تیم در نظر نمی گیرد.
این جمله احتمالاً بر خیلی از صاحب منصبان گران می آید ولی حقیقت این است که فضای فوتبال تبریز در شرایط کنونی، فضایی فارس¬ستیز است. علی دایی نیز برای فوتبالدوستان " سیاسی شده " تبریز، چهره ای خائن است که به رغم آذری بودن، در تیم اول پایتخت در خدمت فارسی زبانان به سر می برد.
دايي نه تنها به پرسپولیس تهران می رود بلکه بوضوح خود را پیش از هر چیز یک ایرانی می داند. پس از بازی رفت ایران و امارات، یکی از خبرنگاران عرب حاضر در کنفرانس مطبوعاتی، مغرور بودن دایی را به رخ او کشید و دایی هم در جواب او گفت: " من مغرور نیستم، ایرانی ام. "
دایی هر عیبی که داشته باشد، این حسن را دارد که با افراطی هایی که در دیار سردار ملی، فوتبال را دستمایه پیشبرد اغراض سیاسی خود کرده اند، همراه و همسو نیست و به آنها روی خوش نشان نمی دهد. این گونه است که او - ازنظر همان جماعت افرطي - مستحق هر گونه حمله است.
علی دایی به دلیل چند سال حضور اضافی در تیم ملی ( در دو سه سال آخر فوتبالش ) با افت محبوبیتی چشمگیر در ایران مواجه شد و یکی دو سال در اکثر ورزشگاههای ایران با بدترین توهین ها مواجه می شد. حتی زمانی که با پروین درپیچید، تماشاگران پرسپولیس تا سالها علیه او شعار می دادند. با این همه، دایی در تمام این سالها در هیچ ورزشگاهی مورد حمله فیزیکی قرار نگرفته بود.
چرا دایی باید در بین همزبانانش این گونه مورد حمله قرار گیرد؟ دلیلش همان چیزی است که در بالا گفته شد.
حمله به علی دایی زنگ خطری است برای فوتبال ایران. اگر فضای فوتبال در تبریز با سبک وسیاق کنونی پیش برود، در آینده باید در انتظار اتفاقات ناگوارتری در ورزشگاه این شهر باشیم.
می توان حدس زد که بازی سال آینده مس کرمان با تراکتورسازی تبریز، آبستن حوادثی از این دست و شاید هم بدتر از این باشد. بر مسئولین فدراسیون فوتبال است که از سر مصلحت اندیشی سیاسی، بیش از این با تماشاگران و تیم های تبریزی مماشات نکنند. آنان مجاز به مجازات متخلفانند. تردید و تعلل در اعمال این مجازات، شهر تبریز را آبستن حوادثی پر آه و افسوس در تاریخ فوتبال این کشور خواهد ساخت.

No comments:

Post a Comment