Saturday, May 15, 2010

توهمات ایرانی

توهمات ایرانی
همه چیزها در زمانه ی ما می توانند به اسطوره یعنی رساننده پیام مبدل شوند. بارت، با این "گزاره" خود، می خواهد به ما بگوید که اسطوره گفتار، نظامی از ارتباط و پیامی است که معنایی برای عامه دارد و وظیفه آن جامه ی بداهت پوشاندن به امور زندگی روزمره است. اسطوره، از زبان هر سیستمی استفاده می کند، اعم از آنکه نوشتاری باشد یا تصویری یا عرفی. بنابراین، اسطوره فرازبانی است که از زبان های دیگر استفاده می کند. دال اسطوره، متشکل از معنا و شکل است که می توان توجه را به هر یک از آن ها معطوف کرد. اسطوره، چیزی را پنهان نمی کند، بلکه کارکرد اسطوره تحریف کردن و مخدوش کردن است. اسطوره، سرقتی زبانی است، زیرا که مشخصه ی آن تبدیل معنا به شکل است. تمام زبان های اولیه و معناها و حتی فقدان آنها طعمه اسطوره اند. بنابراین، هیچ چیز نمی تواند از دستبرد اسطوره در امان باقی بماند.
اسطوره، با توجه به موضوع پیامِ آن مشخص و معین نمی شود، بلکه با شیوه ای مشخص و معین می شود که با آن این پیام را بیان می کند؛ برای اسطوره محدودیت های شکلی وجود دارد نه محدودیت های «جوهری»، پس هر چیزی می تواند اسطوره باشد. زیرا جهان بی پایان سرشار از اشارات است؛ هر شیئی در جهان می تواند از حالت یک «هستی» بسته و خاموش به حالتی گویا گذار کند و باز شود تا جامعه آن را اخذ کند، زیرا که هیچ قانونی اعم از طبیعی و جز آن وجود ندارد که سخن گفتن درباره ی چیزها را ممنوع کند. بنابراین، اسطوره صرفا بافتی گفتاری ندارد، بلکه شامل تمامی شیوه های نوشتاری و بازنمایی ها نیز می شود.
بارت، همچنین به ما می گوید که اسطوره، نظام نشانه شناسانه ی مرتبه دوم است. آنچه در نظام اول نشانه است (پیوند دهنده تام مفهوم و تصویر)، در نظام بعدی به دالی صرف مبدل می شود. مصالح گفتار اسطوره ای (زبان و نمادها و بازنمایی ها) هر اندازه که در آغاز متفاوت باشند به محض آنکه به تور اسطوره می افتند به کارکرد دلالت کننده محض فروکاسته می شوند. اسطوره، آنها را همان مصالح اولیه می پندارد و وحدت آنها از آنجا ناشی می شود که جملگی به منزلت زبانی صرف فرو می افتند. اسطوره، چه با نوشتار الفبایی روبه رو شود، چه با نوشتار تصویری، می خواهد که در آنها فقط جمع نشانه ها و نشانه ای کلی و واژه غایی نخستین زنجیره ی نشانه شناسانه را مشاهده کند. بنابراین، تشخص اسطوره در نیت و التفات آن، و نه معنای لفظی یا حقیقی آن، نهفته است.
اسطوره، خصوصیت آمرانه و الزام کننده دارد: اسطوره که از مفهومی تاریخی نشات گرفته و به طور مستقیم از احتمالی سرچشمه گرفته است، در جستجوی کسی است که آن کس من هستم. اسطوره، به طرف من می آید و من تسلیم نیروی نیت مند آن هستم.. اسطوره، مرا صدا می زند تا ابهام گسترش یابنده آن را دریافت کنم. اسطوره، در لحظه رسیدن به من خود را به حال تعلیق درمی آورد، روی برمی گرداند و شکلی کلی و عام به خود می گیرد؛ سفت و سخت می شود؛ خود را خنثی و معصوم می نمایاند، اما در همان حال، همچون یک دیکتاتور مفهوم و معنا را بازداشت کرده و به بند می کشد؛ پشت امر واقع پنهان می شود و به آن حالتی آگاهی بخش عطا می کند، اما در عین حال، امر واقع نیت را فلج می سازد و آن را به مرضی مبتلا می کند که عاقبت آن بی حرکتی و بی جنبشی است.  
 به بهره ای آزادانه از این مباحث بارت، می توان اسطوره را زبان ایدئولوژیک ايرانگرائي امروز دانست: زبانی که سازوکار آن طبیعی جلوه دادن امور تاریخی است. پروژه ملت سازي فارسي، با اسطوره سازی می خواهد پدیده های تاریخی را که ساخته او هستند به گونه ای جلوه دهد که انگار اموری طبیعی هستند و بدین وسیله تناقض های آفریده خود را امری طبیعی جلوه دهد؛ سایر ملل را از تاریخ خود منع کند و به ایما بدل نماید؛ ایده و ارزش های خود را بر صراحتِ امر واقع تجربی تحمیل نماید؛ نشانه های قراردادی و عرفی زندگی انسان های سایر جوامع را به نشانه های طبیعی تبدیل نماید؛ از گفتمان راسيستي خود نام زدایی کرده و آفریده های آن را طبیعی جلوه دهد؛ از رفتار خود سیاست زدایی کرده بر قامت هر گونه اقدام خود جامه ای مقبول و مشروع بپوشاند؛ هر آنچه که رنگ این گفتمان مسلط را ندارد، مجبور به استقراض از آن کند؛ با تاثیرگذاری بر نگاه دیگر ملت ها، کنترل خود بر كشور را تثبیت نماید.
حاملان و عاملان این زبان ایدئولوژیک، روشنفكران ايراني اند.روشنفكران اسطوره سازی که با فعالیت های خود مردم تمامی جوامع را به مصرف کنندگان اسطوره های هویت برانداز/سازی که در قالب تصاویر، صداها، عقاید، ارائه می شوند، تبدیل می کنند.
فنون اسطوره سازیدر تاريخ سازي فارسي -  ايراني (مجموعه ای از صور ثابت و منظم و پایداری که بر حسب آنها اسطوره ها ساخته می شوند و نظم می یابند) کدامند؟ برای یافتن پاسخ، یکبار دیگر به بارت رجوع می کنیم و از آموزه های وی آزادانه بهره می بریم:
1.         مایه کوبی: تولید و بازتولید (و یا تعریف و بازتعریف) «شر» و «تهدید» در اشکال و صور گوناگون و تعریف هویت اسطوره ای خود در تخالف، تقابل و تضاد با آنان؛ 
 در این تعریف هویت تورکی-آذربایجانی نماد شر در تاریخ است. این قوم در این تعریف همانی است که باعث انحطاط اندیشه در ایران شده است. ترکان به همراه اعراب در طول تاریخ عامل افول فرهنگ والای ایران بوده اند.
باید یادآور شد که تاریخ سازی در دو حوزه: 1) فکر، یعنی ایرانیان (فارسها) اساسا مردمانی با تمدن و فرهنگ بوده اند و 2) عین یا واقعیت، که با نمادهای خاصی در عمل نشان داده می شود – به عنوان مثال تخت جمشید یکی از این نمادهاست یا دانشگاه جندی شاپور مورد دیگری است-. پس صورت مسئله در این تعریف چنین است:
" سوژه ای متعالی که در اثر حمله عناصری وحشی و بدوی صورت عالی و متعالی خود را از دست داده و دچار انحطاط در اندیشه می شود و انحطاط اندیشه باعث انحطاط و افول تمدن ایران می گردد".(سيد جواد طباطبائي مروج چنين ادبياتي است)
این وضعیت در عمل عوارض فاجعه باری بر علیه ملت تورک آذربایجان جنوبی به بار می آورد. از طرفی فرد آذربایجانی به دلیل بمباران تبلیغاتی از طرف فرد" اعلی فارس" خود را از ازل خطاکار، گناهکار، محکوم و حقیر می یابد. این مسئله از طرفی باعث عدم شکل گیری هویت تاریخی آذربایجانی در مقابل هویت تحمیلی فارسی-ایرانی می شود و از طرف دیگر فرد آذربایجانی را برای مقابله با سیاست یکسان سازی و فارسيزاسيون اخته و بی دفاع می کند و زمینه را برای فارسیزه شدن فراهم می کند.
هویت طلب آذربایجانی برای مقابله با این پروژه باید مبانی چنین تفکری را بشناسد و زبان این گفتمان را رمزگشایی کند –برای این منظور باید تئوری دولت- ملت سازی جعلی ایرانی نقد شود. مرحله بعدی حمله به تاریخ جعلی ایران است. اینکه کی کجا این هویت برتر و تفکر متعالی وجود داشته است.كساني که تا قبل از ورود اسلام به ایران حتی نمی دانستند کتاب چیست چگونه می توانستند حامل فرهنگ باشند .
2.         محرومیت از تاریخ: تاریخ زدایی از تاریخ سایر جوامع و طبیعی جلوه دادن اقدامات استعماری، استثماری و استحماری خود در آن جوامع؛
محرومیت از تاریخ نیز در دو حوزه انجام می شود: حذف سوژه آذربایجانی در تاریخ نوشتاری و اندیشگی و از بین بردن نمادهای عینی آنها.
الف 1) از بین بردن آثار تاریخی در آذربایجان (ارک تبریز، گؤی مچید، بازار تاریخی تبریز، سلطانیه زنجان و هزاران اثر تاریخی در استان شرق آذربایجان، اردبیل و ... و هزاران مورد دیگر
الف 2) تاریخ سازی و نمادسازی برای تحریف تاریخ: به عنوان مثال بعد از 100 سال در اصفهان خانه مشروطیت احداث گردیده است و صحبت از احداث خانه های مشروطه در مشهد، شیراز، سمنان، کرمان و بم نیز می رود.
الف 3) تغییر نامهای تاریخی آذربایجانی به نامهای فارسی و از بین بردن نمادهای عینی هویت تورکی-آذربایجانی. مانند تغییر نامهای تاریخی بسیاری از شهرها و اماکن آذربایجانی.
ب) حمله به بنیانهای هویت تاریخی آذربایجان همچون زبان و سعی در جعل آن در تاریخ –در این حوزه تأکید می شود که زبان مردم آذربایجان در طول تاریخ پهلوی-فارسی میانه بوده است و در اثر حمله مغولان به تورکی تبدیل شده است
3.     شبیه سازی: توزین کردن همه چیز و تعیین کردن وزنِ دیگری با وزنی که خود معیار آن را تعیین می کند و بدین ترتیب، انکار «دیگر»ی بودن و «غیریت» او، و یا تبدیل او به ابژه ای تماشایی و دلقک گونه (فاقد جدیت و موضوع خنده و تمسخر و سرگرمی یا کاملا برعکس، موضوع خشم و نفرت) هنگامی که نتواند او را به چیزی شبیه خود بدل سازد؛
در این مرحله همه چیز با محک هویت برتر سنجیده می شود.. از طرفی سعی می شود آن غیر (تورک، عرب و ...) تبدیل به شبه درجه 1 شود. (ذکر این نکته ضروری است که این همان شدن به هیچ وجه به طور کامل صورت نمی گیرد. یعنی اگر سوژه "آذری" دقیقا همانند نمونه فرد اعلی (فارس) صحبت کند بیاندیشد و عمل کند باز جنس درجه 2 بدل از درجه 1 است) به عنوان مثال اگر روزی کل تبریز تبدیل به شهری فارس زبان شود باز درجه 2 بدل از 1 است نه مانند و مساوی درجه 1. اگر چنین پروژه ای به موفقیت نائل نشود و سوژه مذکور به ارزشهای ملی و زبانی خود اصرار ورزد به قول بارت تبدیل به موضوع خنده، تمسخر و سرگرمی می شود- این مرحله دو نتیجه دارد یا فرد مورد حمله دچار از خود بیگانگی می گردد و یا مقاومت می کند.
در صورت مقاومت این سوژه موضوع خشم و نفرت می شود.
مرحله اول و دوم را می توان برای آذربایجان در ایران شبیه سازی کرد و مرحله سوم را برای کوردها در داخل عراق در دوران عربی سازی صدام تشبیه کرد که به دلیل مقاومت در برابر استعمار به موضوع نفرت تبدیل شدند
4.     اینهمان گویی: ایجاد جهانی مرده و ساکن (زمانی که در تبیین پدیده ها فرو می ماند) و جایگزین کردن زور و قدرت به جای استدلال (در همان حال که مدعی است مستدل سخن می گوید)؛
5.     نه این و نه آن گری: توزین کردن دو چیز متضاد با یکدیگر و فروکاستن آنها به چیزهایی شبیه به هم و خلاص شدن از شر هر دو به نام چیزی والاتر؛
برای مثال فرد آذربایجانی زمانی که از تبعیض اقتصادی و یا تحقیر فرهنگی بر علیه خود صحبت می کند پاسخ وی به این صورت داده می شود:
همه ایران عقب مانده است. مگر وضع بلوچستان بهتر از شماست؟ یا اعراب در حالی که نفت از سرزمین آنان استحصال می شود در وضعیت فلاکت باری به سر می برند یا اکراد هر روز بدتر از دیروز است.
به این طریق سیستم فارس ساز از شر هر دو در یک آن خلاص می شود، پتانسیل هر دو تخلیه می شود و سیستم استعماری کما فی السابق به آسیمیلاسیون ادامه می دهد.
6.     کمی کردن کیفیت: تسهیل و تسطیح مسیر فهم «واقعیت های خودساخته» برای سایر جوامع، به گونه ای که چندان جایی برای به کارگیری هوش و فکر برای آنان باقی نماند؛
سیستم آموزش در این مورد نقش اساسی دارد. حقیقت همان است که هست. حتی در دانشگاهها و محافل روشنفکری ایرانی نیز نمی توان بر علیه گفتمان غلب هویت ساز فارسی-ایرانی سخن گفت –همه دانشجویان غیرفارس در تصویب پایان نامه هایی با موضوعات خطرناک (اصطلاحی که در گروه علوم اجتماعی یکی از دانشگاهها برای رساله های قومگرايانه (ملی غیرفارس) اختراع شده است) با مشکلات عدیده ای مواجهند.
7.     گزارش: گزارش واقع نما و حقیقت نمای واقعیت های مجازی، و یا شعری ساختن واقعیت های مجازی، یعنی ارائه واقعیت های مجازی به گونه ای که در غایت رخنه ناپذیر و تقلیل ناپذیر و تشکیک ناپذیر جلوه نمایند؛
برای مثال می توان به این گزاره ها اشاره کرد: لهجه فارسی و ادبیات ایرانی در دنیا بی نظیر است یا این که لزوما زبان فارسی شکر است یا ایرانیان باهوشند یا لهجه فارسی یکی از زبانهای بی نظیر دنیاست. ایران دارای تمدن بزرگی بوده است، کورش مؤسس حقوق بشر است و ...
به واقع کدام یک از این گزاره ها به واقع حقیقی است یعنی ما به ازای خارجی دارند؟ آیا واقعا کورش 2500 سال قبل مؤسس حقوق بشر بوده؟!
آیا ادبیات جهان بدون حضور فردوسی و سعدی و و مصطفی رحمان دوست و مرحوم آقاسی در حوزه فهم و معنی دچار مشکل خواهد شد؟
آیا به واقع لهجه فارسی با 70% کلمات عربی و  استفاده از حوزه اندیشگی عربی- اسلامی در ادبیات و متون دیگر و 35 میلیون متکلم در سراسر دنیا زبان مهمی در جهان امروز است؟
آیا واقعا دنیای موسیقی بدون حضور شجریان دچار اختلال خواهد شد؟
سیستم اسطوره ساز همه چیز را بدیهی می کند. گزارشی که از طرف گفتمان برتر صادر می شود بدیهی انگاشته می شود.
8.     شیء وارگی: تبدیل جوامع دیگر به طبیعت ثانوی و در نتیجه بیگانه کردن مردمان آن جوامع از خویشتن فرهنگی و تاریخی خود و بازتعریف آنان در قالب اسطوره های خود
9.     جابجایی هستی شناختی: مجازی سازی با استفاده از لحظه ای و آنی بودن برخوردها در زمان واقعی، با اجازه دادن به این که انسان ها حضور همزمان در سطوح زمانی مختلف داشته باشند، نوعی «جابجایی هستی شناختی» ؛
به عنوان مثال می توان به 2 سریال تلویزیونی اشاره کرد. اولی سریال ملاصدراست که در آن یکی از شخصیتهای محوری شاه عباس است. شاه عیباس تورک است و هیچ شکی در این مسئله نیست. به لحاظ منطقی لزومی ندارد شاه عباس به عنوان شخص اول مملکت با درباریان و دیگر اعضای دولت فارسی صحبت کند. اما رسانه می تواند تمامی این حقایق را آرام آرام تغییر داده تاریخ را بازآفرینی کند. روش بسیار پیچیده و در عین حال گیج کننده است. تقریبا برای بیننده آذربایجانی سؤالی ایجاد نمی شود. بیننده بدون اینکه متوجه شود وضعیت تحقیرآمیز فعلی را به گذشته نیز تسری می دهد و آن را برعلیه کسی که مقتدرترین شاه ممالک محروسه دولت صفوی بوده است اعمال می کند. به این ترتیب که حتی شاه عباس نیز مجبور است با لحنی مسخره با لهجه فارسی با نوکران خود صحبت کند. این در حالی است که مستندات تاریخی بر این نکته اذعان دارد که زبان دربار در دوره صفوی حتی در اصفهان نیز تورکی آذربایجانی بوده است. تحریف به قدری شدید است که باعث می شود حتی بیننده از خود بپرسد که اصولا باید نوکر به زبان ارباب صحبت کند نه برعکس. شاه برتر است، متعلق رشد در چهارچوب قدرت نیز ایجاب می کند فروتر خود را شبیه فراتر بگرداند فارسها باید به زبان تورکی صحبت کنند و نه برعکس.
اما به واقع چه اتفاقی رخ می دهد؟
به مورد دیگری اشاره می کنیم: سریال شهریار. در این سریال نیز سعی می شود دوگانگی هویت امروزی به تاریخ تسری یابد. شگردها نیز بسیار جالب و دقیق انتخاب شده اند.
3 گروه در این سریال با لهجه تورکی فارسی صحبت می کنند:
پدر و مادر شهریار و افراد مسن مرتبط با این خانواده با لهجه ای شدید
میانسالان و جوانان که هر چند با لهجه ولی بهتر از گروه اول به فارسی سخن می گویند
خود شهریار که می تواند تقریبا بدون لهجه صحبت کند
مسئله را نباید ساده کرد. این اقدام نمی تواند به خاطر پخش این سریال در شبکه سراسری به زبان فارسی توجیه شود. چه اگر این طور بود لزومی نداشت سریال دوزبانه شود. یا همه می توانستند به فارسی صحبت کنند یا کل سریال با زیر نویس فارسی و زبان تورکی پخش شود.
می خواهم توجه خوانندگان را به نکته مهمی جلب کنم.
چرا در این سریال با این وضعیت مشوش مواجهیم؟
کارگردان می خواهد به بیننده القا کند که در بین خانواده های آذربایجانی 100 سال قبل نیز همانند بعضی خانواده های امروزی در آذربایجان فارسی نیز مکالمه می شده است. می توان در مقابل این جمله که هدف کارگردان سهل کردن ارتباط با مخاطب و عدم استفاده از زیرنویس در سریال است اینگونه جواب داد که چه لزومی دارد اگر قرار است برای سهل کردن ارتباط با مخاطب زبان فارسی در کل سریال اعمال شود بازیگران با لهجه تورکی فارسی صحبت کنند؟
کارگردان نمی تواند حقیقت را یکسره انکار کند به همین خاطر هم به نعل می زند هم به میخ.
شهریار در این سریال هم فارس است و هم نیست، هم تورک است و هم نیست. شاید بتوان پیش بینی کرد مثلا بعد از پنجاه سال وقتی کسی مدعی شود که شهریار به زبان تورکی سخن می گفت مورد تمسخر و استهزا قرار گیرد.
10.  دیگ درهم جوش: اسطوره ای که نتیجه ملغمه ای حیرت آور از چندگانگی فرهنگی است که، علی رغم انکار پر سر و صدای فرهنگ تك قومي، سرچشمه های الهامش عمدتا فارسي  است؛
اسطوره ای که در عین حال که اجازه غیر بودن را به دیگری نمی دهد و سعی در هضم وی دارد در عین حال جامعه را در وضعیتی پلورال به تصویر می کشد.
بارها این جملات را شنیده ایم:
ایران برای همه ایرانیان، ایران موزائیکی قومی اما متحد است، خرده فرهنگها و پاره فرهنگها مقوم هویت ایرانی اند، ...
همه نیازهای مجموعه های موجود در کلیت ایران باید به صورت نمادینی مورد پذیرش واقع شوند. نباید خللی در این تلقی ایجاد شود. شما حق دارید در چارچوب تعریف شده حرکت کنید اما نباید کل چارچوب به هم زده شود. حقیقت مطلق هستی شناختی نباید آسیب ببیند. هیچ وقت به طور مستقیم و دریده اظهار نمی شود که همه مردم جغرافیای موسوم به ایران باید فارس شوند. یا فارس بوده اند یا هستند اما در عمل کل پروژه چیزی جز این نیست: یک ملت، یک زبان
                                                                       ................................................................................
اما اسطوره ابدی نیست؛ اسطوره ها تاریخ مصرف دارند و به سبب انگیزش خاص به وجود می آیند و تغییر می کنند و از هم می پاشند و به طور کامل از میان می روند. زیرا این تاریخ بشر است که واقعیت را به سخن تبدیل می کند و فقط این تاریخ است که بر زندگی و مرگ زبان اسطوره ای حکم می راند. در برابر اسطوره می توان مقاومت کرد. بارت، یگانه طرح برای مقاومت در برابر اسطوره را عبارت از اسطوره ای کردن خود اسطوره می داند. از منظر وی، اسطوره ای کردن اسطوره، نوعی حرکت به پیش است یعنی ساختن فرا-زبان مرتبه سوم. اما اسطوره شناسان دیگر، ما را با شیوه های مقاومت دیگر، نظیر «نشان دادن سلطه ای مشخص در جایی مشخص؛ رمزگشایی از اسطوره های جدید؛ واسازی پیام ها و گفتارهای اسطوره ای و آشکار کردن زبان مرتبه دوم آنان؛ آشنا کردن مردم سایر ملل نسبت به صنعت فرهنگ سازی و اسطوره سازی ايراني - فارسي که پنهان ترین زوایای زندگی و روح آنان را مسخر کرده است؛ نامستور و افشا کردن فرازبان اسطوره و حجاب برداشتن از چهره معصوم آن.
فانون، در نفرین شدگان زمین، بر این باور است که استعمارگر تصویر منفی خود را بر استعمارشده تحمیل می کند و او نیز، همان تصویر تحقیرآمیز تحمیلی را به بیرون انعکاس می دهد. پس انسان های تابع و تحقیر شده برای آزاد کردن خویش باید پیش از هر چیز از این تصویر منفی و تحقیرآمیز از خود که دیگری به آنها تحمیل کرده است، خلاصی یابند. این مسئله بدون در هم شکستن هویت استعمارگر محال است. اولین پیش شرط رهایی از این تصویر منفی بر علیه خود حمله به بنیانهای هویت غیر است: هویت جعلی ایرانی فارسی. این حمله در چندین ساحه می تواند سازمان یابد: تاریخ، زبان، فرهنگ، آداب، خلق و خو و ...
بيوك آذربايجانلي

No comments:

Post a Comment